ریگاکوردستان -سرویس اجتماعی
شاید به جرأت بتوان گفت گمشدهی دوستداشتنی و قابلاعتماد ما مردمان لک دور افتادن از پرسش و روحیهی پرسشگری یا به لکی خودمان همان”پرسیاری”است، روحیهای که باعث تمیز هویتمان و فهم چیستی پدیدههای اطرافمان میشود. بیدلیل نبوده و نیست که از دیرباز سرآغاز فلسفه را سؤال دانستهاند و پرسیدەاند تا که فهمیدەاند، و پرسشهایی که به زندگی و زندهبودنمان معنا بخشید. زیرا که این پرسش است که انسان را به تفکر عمیق یا به لکی خودمان;”سیفا”وا میدارد.”سیفا”ی ما همان راه”سوفیا”ی یونانی است که”فیلو یا دوست داشتنش”آغاز تولد فیلسوف بود که دوستدار”سوفیا”بود. اگر برای اندک لحظاتی در زندگی روزمره خویش سر در وادی”سیفا”بگذاریم و دل را در دریای عمیق”پرسیار”ی آبتنی دهیم عینک تعصب و جهالت را برای همیشه کنار خواهیم گذاشت و با دیدی نو به خود و هویت قومی و زبانیمان، و جهان اطرافمان فارغ از هرگونه پیشداوری، قضاوت جانبدارانه و تعصب کورکورانه خواهیم نگریست.
بیشک یکی از ارکان اصلی هویت هر کس را زبان مادریاش تعیین میکند چراکه هویت شخص زاییده و برآمده از تفکر درونی فرد است، به قول رنه دکارت”من میاندیشم پس هستم”و انسان در بستری به نام”زبان مادری”میاندیشد! پس من هستم تا زمانی که”زبان مادری من هست”! به همین خاطر است که فیلسوفان و روانشناسان تنها زبان مادری را زبان انسان میدانند و زبانهای دوم و سوم و… را صرفاً یک ابزار ارتباطی یا یک فن میدانند. زبانها همانند نژادهای انسان در حالت کلی هیچ برتری خاصی نسبت به همدیگر ندارند و وسیلهای جهت برقراری ارتباطات انسانها با همدیگر محسوب میشوند، اما زبان مادری شخص بهواسطهای اینکه هویت درونی و ماهیت اندیشیدن فرد را تحت تأثیر مستقیم خود دارد زیربنای تفکر انسان محسوب میشود، چراکه همیشه و در همه حال، در خواب و در بیداری همراه انسان است، بهعنوانمثال پوشاک و نوع پوشش را میتوان روزانه عوض کرد و از تن به درآورد اما زبان را خیر. دانستن ریشه زبان مادری و شناخت دیگر زبانها و گویشهای همخانواده زبان مادری میتوانند کمک شایانی درراه حفظ و تقویت زبان داشته باشد. بهعنوانمثال میتوان برای واژهها و اصطلاحاتی که در یک زبان معادل ندارند یا معادلشان به دلایل مختلف از بین رفته است از گویشهای همخانواده آن زبان، واژه وام گرفت و این امر باعث غنای زبانی و مانایی آن زبان میگردد و این امر نه تنها نشانه ضعف زبانی نیست بلکه میتواند دلیلی بر پویایی و قابلیت پیشرفت و بهروز شدن آن زبان نیز باشد همانگونه که زبان انگلیسی بسیاری از واژههای خود را از سایر زبانها گرفته است. از بحث اصلی خود دور نشویم و به طرح پرسشهایی در مورد زبان یا گویش لکی خودمان بپردازیم که به امروزه یکی از مباحث داغ فضای واقعی و مجازی حاکم بر جغرافیای متمرکز و فرا جغرافیای نامتمرکز مناطق لک نشین یا بهتر بگوییم حوزه فرهنگی و زبانی”لکستان”بدل گشته است. امروزه در بین گویشوران لک بهطورکلی سه دیدگاه درباره لکی وجود دارد که در زیر بهاختصار این دیدگاهها را بررسی و طرح پرسش میکنیم:
١- لکی را زبان یا گویشی مستقل از سایر گویشهای همخانواده همچون کردی و همجوار همچون لری میدانند. از دلایل صاحبان این طرز تفکر میتوان به این نکات اشاره کرد: قرابت لکی با این زبانها یا گویشها صرفاً به دلیل همجوار بودن گویشوران و ارتباط تنگاتنگ است. سؤال: در مورد لری این توجیه تا حدود زیادی قابلپذیرش است زیرا لری در بین زبانهای بهاصطلاح ایرانیتبار در شاخه جنوب غربی و لکی در شاخه شمال غربی جا دارد، اما در مورد گویشهای کردی این ارتباطات در مناطق کرمانشاه و ایلام و تا حدودی جغرافیای استان کردستان قابل توجیه است اما آیا اشتراکات زبانی بسیار زیادی ازلحاظ زبانشناسی که بین یک گویشور لک در لرستان، ایلام، کرمانشاه، همدان یا کلاردشت با یک گویشور کرمانج در ترکیه یا سوریه بهواسطه ارتباطات است؟ آیا محدود و مستقل فرض کردن لکی باعث مهجور ماندن این زبان کهن از سایر گویشهای همخانواده همچون گورانی و کلهری، سورانی و کرمانجی، فیلی و حتی لری نمیشود؟ آیا باعث هجمهی هر چه بیشتر فارسی و عربی بر پیکرهی زخمخورده این زبان کهن نمیشود؟ بهتر نیست بهجای ورود واژههای عربی و فارسی از گویشهای همخانواده بهره ببریم؟ آیا لکی که به جرأت میتوان گفت به همراه گویشهایی همچون زازا، دیمیلی و هورامی از قدیمیترین گویشهای ماندگار جغرافیای زبانهای ایرانیتبار هستند، نمیتواند بر دیگر گویشها همچون سورانی، کرمانجی، کلهری، زنگنهای، فیلی، گورانی، لری و… اثرگذار باشد؟ با محدود کردن لکی لطمهای جبرانناپذیر به این زبان خواهیم زد.
۲- لکی را یکی از گویشهای مجموعه زبانها یا گویشهای کردی میدانند، این نظریه که لکی کردی است از سوی اکثر قریب بهاتفاق زبانشناسان دنیا موردپذیرش واقعشده است، حال این پرسش در بین افکار عمومی شکلگرفته است که آیا لکی زیرمجموعه کردی است؟ در جواب باید گفت خیر! خیر چونکه یک زبان واحد و معیار برای کردی وجود ندارد که دیگر گویشها زیرمجموعهاش باشند و زمانی صحبت از مجموعه زبانی میشود یعنی این زبانها در عرض هم قرار دارند و باهم در ارتباط تنگاتنگ هستند نه در طول هم که رابطه زیرمجموعگی داشته باشند، اگر نگاهی بهواژهها و خصوصیات زبانشناسی گویشهای کردی بیندازیم متوجه خواهیم شد که لکی از اصیلترین و بکرترین و به قولی غنیترین این مجموعهی کهن از زبانهای ایرانی است، اما طرح این پرسش دور از ذهن نیست که چرا گویشوران لک از زبان ادبی گورانی که حدود هشتصد سال زبان مناطق لرستان، ایلام، کرماشان، …. تا شهر زور سلیمانیه و… بوده مهجور گشته و این زبان کهن و غنی ادبی را یا بهدست فراموشی سپرده و یا گاهی آن را منحصراً لکی میپندارند درحالیکه گویشوران سایر گویشها همچون هورامی و کلهری و فیلی و حتی اردلانی نیز به این زبان کهن شعر میسرودهاند؟ دلیل اینکه بسیاری از واژهها فقط در بین لکی و برخی دیگر از گویشهای مجموعه زبانی کردی مشترک است چیست؟ چرا لکی با هورامی، سورانی، کرمانجی و دیگر گویشها اشتراکات زیادی دارد؟ چرا لکی با برخی گویشها اشتراک دستور زبانی دارد (با سورانی و کرمانجی) و با برخی دیگر اشتراک آوایی (کرمانجی بهواسطه بهکار رفتن حرف v که در لکی و کرمانجی زیاد بهکار میرود، و با کلهری و لری و فیلی و گروسی و گویشوران اردلانی سوران زبان مناطق کامیاران و دهگلان و قروه و بیجار و… در تلفظ حرف”نگ”و همچنین حرف”وی”که بهتر است بهصورت”ۊ”نوشته شود و…) دارد؟
٣- سومین نظریه در بین افکار عمومی لری دانستن لکی است که حامیان این نظریه دو دلیل در اثبات نظرشان پیش میکشند، اول اینکه لری را شامل: کلهری، فیلی، کهگیلویه، بختیاری، لکی، لری خرمآبادی یا همان لر کوچک میدانند، هرچند حامیان این نظریه از مطرح کردن کامل این تفکر ممانعت دارند چراکه از طرفی این تقسیمبندی صرفاً یک تقسیمبندی جغرافیایی و بهاصطلاح دیوانی بوده و فاقد هرگونه ارزش علمی و زبانشناسی است و جانبداری از این تفکر بیشتر نشأتگرفته از تعصب است تا علم و منطق، شاخهی بالادست این تقسیمبندی بدین گونه است که لری را کردی دانسته و گویشهای نامبرده فوق را جزئی از لری میپندارد با کردی بودن یا نبودن لری کاری نداریم اما آیا میتوان چند گویش متفاوت ازلحاظ آوا، دستور زبان و واژگان را یک مجموعه دانست؟ دوم اینکه بسیاری از لک زبانان حامیان این نظریه به این دلیل خود را لر میدانند چون ساکن استان لرستان هستند که دلیلی نامربوط و غیرعلمی و منطقی و سطحی و بیاساس است، آیا گویشوران سورانی ساکن آذربایجان غربی به این دلیل که ساکن استان آذربایجان هستند باید خود را ترک بدانند؟ اما بهراستی چرا اگر واژههای لکی را از گویش لری خارج کنیم آنچه باقی میماند بیشتر فارسی است؟ پرسیدن سؤالاتی ازایندست در مورد سایر مباحث فرهنگی و اجتماعی باعث حذف توهین و بیاحترامی نسبت به سایر اقوام و زبانها و ادیان و تعصب بیجا و غیرمنطقی نسبت به زبان و فرهنگ خودمان خواهد شد.
“پرسیاری”و “سیفا” دو رکن اساسی روشنگری هستند که رونقشان در جامعه به رشد فرهنگی و گفتمان مدنی جامعه منتهی خواهد شد، و تعصب کورکورانه به مرگ فرهنگ منجر خواهد شد. در مورد هویت زبان و فرهنگمان بیاهمیت نباشیم و فارغ از تعصب و جانبداری و بهدوراز توهین به سایر اقوام، زبانها، گویشها، ادیان و مذاهب بیندیشیم و”سیفا”کنیم.
“مهدی آزادبخت”
کوهدشت تیرماه ١٣٩۵