ریگا کوردستان – سرویس اجتماعی
اولین تجربه تودههای مردم ایران از اروپا تصویری بود که راویان شهرفرنگ درازای گرفتن چند شاهی به مخاطب ارائه میدادند و مخاطب قوزکرده و سر بر سوراخی مینهاد که در آن چند عکس از کاخ باکینگهام و برج ایفل و تصاویری دیگر که عموماً از پاریس و لندن بود را در حالتی شرمآور در ایستادن دید زند و بسوزد از حسرتی در دل از دیدن و نرسیدن!
راویان!
راوی که خود هیچگاه فرنگ ندیده بود و بهاحتمال قریببهیقین هیچ گاهِ دیگر هم نمیدید! تنها تفاوتش با مخاطب در این بود که او صاحب یک دستگاه فرغون مانند بود و از روایت کردن فرنگ نان میخورد. در سرزمینی که نان روایت خوردن عادتی تاریخی است.
مخاطب!
کودکان و نوجوانان و عموماً کسانی که هنوز آنقدر خام بودند که میتوانستند، آرزو داشته باشند و هیجان بخواهند، یا کسانی که بوی گند فاضلاب محیطی و گندابهای روان در سطح شهر آزارشان میداد و آرزوی رسیدن به طعمها و بوهای جدید و بهتری داشتند، البته با یک استثناء، و آنهم دهاتیان!
آنهای که سالی یک بار به شهر میآمدند و هیجان این را داشتند که سر در هر سوراخی فروکنند که در بازگشت به دخمههایشان در دِه روایاتی جدید از شهر داشته باشند برای پر کردن فصول مطلق بیکاری و بی سوژگی شبهای مطلق تاریکشان.
اصل ماجرا!
نفی وضع موجود و طلب جایگزین بود، درواقع همه متوجه این مهم بودند که وضع موجود فقط به نفع اقلی است که پشت به تاریکی تاریخ خودی و فرهنگی که نافی فرنگ است و داعی مسئولیت فرنگی! ولی به نفع همه نیست جز خودشان آن اقل حاکم، آن خانههای خرابشده از تاریخ خودی و بیرنگی و بیروحی و نا زمانمندی شان بر همگان عیان شده بود و آن گندابهای همیشه روان و اکثراً بد بو، دیگر طبیعی و عادی جلوه نمیکردند و میبایست یک آلترناتیو داشته باشند.
و آن شهرفرنگ است که از همه زنگ است و رنگووارنگ است!
اشکال ماجرا!
دیدن غرب و مدرنیته برآمده از آن فقط در قالب تصویری که از روح خودش جداشده است. هیچگاه در آن تصاویر، عکسی از انسان بزرگی از فرنگ ارائه نمیشد و درواقع منظور از آن رنگها و همه رنگی، ساختمان و پل و کانال فاضلاب و بتن و آهن بود.
نه راوی به فرنگرفته بود و نه روایت پذیر. درواقع فهم هر دویشان از مطلوب ناقصتر از همان دوربین بیروح و رنگ بود که عکسها را روایت کرده بود!
ادامه ماجرا!
آنگاهکه شهرفرنگ شد اتحادیه اروپا و آنگاهکه آن دهاتی مذکور شد دانشجو و آن راوی شد مدرس تحصیلات عالیه و تکمیلی، تصویر جدید هم شد همگرایی قاب شدهای که بدون در نظر گرفتن ریشه و پیوستگی و فواید و خواستگاه اش از هیچ یعنی فقط از نیت خیر حاکمان ساختهشده است!
در این قاب جادویی که مرزها برداشتهشده بود و زبانهای مادری فراموش و خرج پیشرفت تحصیلی بشری شده بود!
و انترناسیونالیسمی نافی تنوع و مشوق تجمیع! بر ما “کور هاومال”ی کرده بودند درک ناشدندی که نگو و نپرس. (کور هاومال پسری است موفق و خیالی هم سن و سال مخاطب که هرچه بکوشی به سطح او در موفقیت نمیرسی و در تربیت و نصیحت پسران کورد نقش عذابآوری دارد)
فرنگ برای کورد کجا بود!؟
بهترین مکان برای پناهنده شدن، جایی که میشود کار نکرد وزنده ماند! و مرگ بر کوردهای اروپا! آن تنبل جماعت سوسیال خور و سوسیال دوستی که تنها روایت بازگشتیشان به کورد از بودنشان در فرنگ، همان “هه لپه رکی” ایست، که ما خود اینجا هم هرروز مشغول به تکرارش هستیم.
از کیف انگلیسی به کَیْف انگلیسی!
آن جزیره جاسوسان آن دارالنکبه ای که بر ما معلوم است در روایت تاریخی که گمراهکنندگیشان ذاتی است و دسیسه افکنیشان موروثی و به یاد داریم از آگاهیمان، آن کیفهای چرمی سیاست سوزشان! آن نفاقافکنی نامردانهشان که سوار نفاق دیگران شدن هنرشان بود. امروز پشت به اتحادیهای کرد به نفع کَیْف انگلیسی بودن، که هیچچیز نیتش را بر ما آشکار نمیکند مگر روایاتی در آینده!
دوستان نه روایت فرنگ صحیح بود و نه راوی خداترس، بلکه این حدیث مجعولی بود از سر قوز کردن و پشت کردنهای ما!
“کیومرث فتحی”