رازی است در زیستن کورد در کوه، درماندنش در دامان کوه. کیست که در پای کوه بایستد و دلش محکمتر نزند؟!
تاریخ انتشار : 22 جولای 2016
ریگا کوردستان – سرویس اجتماعی
حسین کوه شده است
او از سر مرگ جسته است
“ئەز ناووسەنان جەی بەرزه ماوا
ئاسیاوم نیا جەی تاش کاوا”
(بابا نائوس)
رازی است در زیستن کورد در کوه، درماندنش در دامان کوه.
کیست که در پای کوه بایستد و دلش محکمتر نزند؟!
کیست که در بالای کوه بایستد و باد غرورش در سر نیافتد!؟
کیست که خانه در دل کوه باشد و امنش در دل خویش نباشد!؟
شهوتی است در آشیانه ساختن در کوه که بلندپروازترینها را بدان جا میکشاند. مگر نه خدایان خانه در کوه داشتند؟! بنگر به “آنو” بنگر به “المپ”!
آنجا که “اووت” پیر به “گیل” جوان میگوید:
خدایان جاودانگی را بهر خودساختهاند نه بشر، آنان که خانه در کوه آنو دارند!
آن راز و آن شهوت را از آغاز بنگریم!
کوه نماد جاودانگی است در همه ابناء بشر، راز زیگوراتهای دشتهای بینالنهرین، راز اهرام فرعونیان، راز هرمهای چین و هند، راز هرمهای مایا، راز کتیبههای کندهشده بر دل کوه و راز قبرهای شاهان در دل کوه و هرم، راز خیالهای خدا شناسانه اولینهای بشر!
و کورد را همان شهوت جاودانگی به کوه بسته است.
کم نبودند در دشتهای اطرافمان شهرها و برکتهای وسوسهانگیز، کم نبوده است در هزارانِ سالهای تاریخ، دستهای دراز چپوی عشایرمان به دشت!
ولی هیچ نبوده است انگیزهی ماندن در دشت، در سست، در سرزمینهایی که افق خورشید گرگومیش باشد و غروبش یک محو شدن در غبار دشت!
آنچه که ما میخواستیم سفتی زیر پایمان، امید طلوع روشن و افقی که به قله و رنگ نیلگون ختم شود!
ما امید جاودانه بودن داشتیم و کوه را آشیانه کرده بودیم و آب را از سرچشمه مینوشیدیم و خانه را با سنگ بنا میکردیم!
حسین آن تبرت همسرت بود که عاشقش بودی.
آن غار پسرت، اجاقت روشن!
کوه از تو آبستن جاودانگی درون است.
تو پسر پدرت فرهادی.
“کیومرث فتحی”