ریگا کوردستان – سرویس بین الملل
به گزارش ریگا کوردستان، اگر از تسلسل بنلادن- مودودی- سید قطب- البناء- رشید رضا- عبده- سید جمالالدین به ریشههای ١١ سپتامبر بنگریم ما از شاخهها به بذر درخت ترور در خاورمیانه میرسیم. غیر از بنلادن و الظواهری تقریباً این تنه و ریشه دارای بار معنایی و عاطفی ناپسندی در ذهن اکثریت مطلق روشن فکری خاورمیانهای ما نیستند و تقریباً با عناوینی معادل آزادیخواه و اصلاح طلب و ضد استعمار فهمیده شدهاند، در بسیاری از کشورها و سیستمها قهرماناند و در بسیاری از احزاب و گروههای منطقه پدر فکری و الگوی مبارزاتیاند ولی کسی هم نمیتواند منکر تسلسل فکری که از جمالالدین شروع و به بنلادن پایان شد، بشود!
بهراستی جمالالدین که بود؟
غیر از ابهام بی فایده در ملیت او، ابهام در تفکر چندوجهی او و سرنوشتی که شاگردانش را به جنگ هزاره کشاند، نقطه کوری در تاریخ معاصر ماست، که باید از ژنولوژی تروریسم خاورمیانهای روشن شود.
او اصلاح طلب و منتقد وضعیت زمان خود بود که از هند تا استامبول و از تهران تا قاهره به مشاوره و نصیحت سلاطین پرداخت و از نسخهپیچیای شکستخورده برای اصلاح سران روبه آیندگان و توده کرد، او خود آرزوی ترور هیچکس را نکرده است ولی شاگردان مستقیم او اولین ترورهای تاریخ معاصر منطقه را رقم زدند و شاگردان باواسطهاش ختم به قرائت القاعده شدند!
اما آنچه در ذهن او شکل گرفت و از او نطفه بست، یک نوع تفسیر تاریخی است از تمدن اسلام و علل رشد و رکود آن را در هدف تحلیل خود دارد. یک نوع قرائت تاریخی از شرایط حکام و اجتماع زمان خود او و تاریخ خاورمیانه در عصر اسلامی بود. تفسیر او آنقدر ساده بود که در ذهن تودههای خاورمیانه حل به فهم شود و بدیل عرضهشده او هم آنقدر ساده بود که همه بدان امید تحقق داشته باشند!
جواب تاریخی او به بحران زمان خویش (که تا زمان ما هم تداوم دارد)، بازگشت به عصر طلائی تمدن اسلامی بود و جواب او به وضعیت تمدنی غرب توطئه و دزدی از دنیای اسلام در جنگهای صلیبیون بود!
در پرتو تاریخنگاری معتاد به افتخار طلبی و نبود تاریخنگاری انتقادی، مفاهیمی همچون “عصر طلائی” و “انقلابات علمی” در دنیای اسلامی-عربی به بدیهیات ذهن خاورمیانهای بدل شده است و در سایه ساده فهمی سیاسی ریشهدار اعراب و سایرین تئوری توطئه جایگزین همه استدلالات تاریخی در شناخت تمدن غرب شده است.
درک اسدآبادی از تاریخ غرب در عصر خویش در قرن نوزدهم اصولاً نمیتواند مفیدتر از یک سفرنامه باشد، ولی از گذر تحولات جنگ جهانی اول و تجزیه و تحقیرهای ناشی از آن و سر برآوردن اسرائیل و شکلگیری اقتصاد نفتی در اکثریت کشورهای اسلامی، به یک مدل توده پسند تفسیر تحولات و اتفاقات منطقه تبدیلشده است. پس از شکستهای متمادی تجارب ناسیونالیستی و سوسیالیستی در میان اعراب رقبای نهچندان توده پسند این تفسیر میدان را به نفع آن خالی کرده و یا در آن ادغامشدهاند.
اگرچه در تاریخ اسلام حذف خشونتبار دیگریِ سیاسی همزمان با شکلگیری مفهوم خلافت است و مصادیقی چون حشاشیون (اسماعیلیان)، به ترور همچون استراتژی مینگریستند ولی نه میتوان ترور را امری اسلامی و منحصر به تاریخ اسلام نامید و نه آن نوع قتلهای سیاسی را تروریستی نامید.
چه از منظر تاریخی و چه از منظر تفاسیر دینی اسلامی، مدعیات گروههای مدعی امروز کمترین مصادیق تاریخی و از میان متفکرین تاریخی این جغرافیا کمترین تعداد از گروه کثیر متفکرین را در تاریخ اسلام دارند، مخصوصاً در میان اسلام غیر عربی در ایران و شبه قاره. تروریستهای فعلی و تروریسم همچون استراتژی برخورد تمدنی در پرتو تاریخ معاصر عرب و تجربه ورود مدرنیته به جامعهشان بهتر فهمیده میشود.
در نگارش این متن سعی در جلب توجه به نکاتی از تاریخ معاصر عام خاورمیانه و مخصوصاً اعراب، در شکلگیری مشروعیت تروریسم فعلی است.
گروهی که از حلقه محدود حول حسن نیت ساده جمالالدین شکل گرفتند و امروز به نیروی مؤثر در تحولات خاورمیانه تبدیلشدهاند. گذار آنان از اقلیتی محدود و ناتوان در آغاز قرن به یک نیروی عظیم و هراس افکن جهانی در آخر قرن مد نظر بوده است
١ لذتی چونان گناه
دنیای کویری و محیطی عرب، سرزمینی خشک و خشن است که در آن عرب در طول تاریخ در جدالی بسیار سخت برای امکان ادامه زندگی مواجه بوده است. آنها در تطابق با جغرافیا و محیط خود و دنیای سنتی ماقبل مدرنشان، ریاضت و قناعت و جمعگرایی عشیرهای را درونی کرده و حتی در نوع قرائت تصوفی و تفکری غزالی این خواست محیطی را درون دینی کردند. دنیای مدرن باارزشهای جدید، شهوت و مصرف و فردگرائی آن در تقابل با همه ارزشهای اجتماعی آنان فهمیده شد. اعرابی که خود با فروش نفت، امکان بهره جوئی از جنبههای ظاهری و پر وسوسه مدرنیته مواجه شدند، چه در سطح تصمیم گیران و تجار فربه نفتی و چه در سطح تودههای مصرفگرا شده فعلی از تناقض سبک زندگی خود با نگرش و جهانبینی ماقبل مدرن خود دچار احساس شرم و گناه شدند! آنان حمایت از گروههایی که به رد کلی تمدن غرب میپرداختند را بهنوعی غسل تطهیر بر وجدان خود و نوع زندگی گناه گونه خود میبینند!
این حامیان مالی و اجتماعی آنان اکثراً طبقه جدید و مرفه ایاند که عذاب وجدان و حس گناه آنان را به حمایت از گروههایی همچون دولت اسلامی و القاعده کشانده است.
٢غرب دست نایافتنی
سیکل سیاسی باطل دنیای عرب بعد از جنگ جهانی اول و تلاش نافرجام گروههای اجتماعی و سیاسی عرب در توسعه سیاسی و اقتصادی، جایگاه غرب را هرروز دورتر از دسترس عرب کرده است. عرب که برای خود رسالت تمدنی قائل است! و از هرگونه ابتکار در حوزه سیاست و اقتصاد خود سرخورده شده است، از هرگونه ضربه و خراشی در چهره غرب که خود را صاحب جایگاه جهانی آن میداند، احساس پیروزی و تسکین روحی کرده و استقبال میکند. پیوند با آنارشیستهای غرب سابقهای طولانی در جنبشهای روشن فکری عرب دارد و علاقه به سوسیالیستها در دوره قدرتشان در میان عرب از همین منظر بهتر فهمیده میشود و حتی محبوبیت هیتلر همچون یک حاجی و مرد شریف در میان اعراب (حاج محمد هیتلر لقب افتخاری هیتلر در میان اعراب بود!)، خود گواه نفرت از جایگاه غرب آنگلوساکسونی چه در دوره رهبریت بریتانیایی آن و چه در دوره رهبریت آمریکایی آن میباشد.
٣ غرب ناحق
تاریخنگاری عرب با رد هرگونه نقش شبه قارهای و ایرانی و کوردی و ترکی در خلق تمدن اسلامی و رد هرگونه تأثیرپذیری از گذر ترجمه آثار یونانی و هندی و مصر-رومی در آن، یک اصالت عربی-اسلامی بر تن تاریخ خود میپوشاند. آنها معتقد به اصالت عربی در بسیاری از علوم و فنون مدرن هستند (البته به نظر نگارنده دوره طلائی مورد ادعای آنان هیچ گاه به معنای شکل گیری علوم جدید و جهان بینی علمی مدرن نیست). از این فهم از تاریخ خودی، عرب رسالت رهبری جهان را برای خود محفوظ کرده و در ادامه فهم خود از تاریخ سر برآوردن غرب را از گذر توطئه و دزدیدن جایگاه خود میبیند. ندای بازگشت به ریشهها و سلف صالح آنان از توجیههای بافته شده از تاریخ خویش آبشخور دارد و کوششی در جهت بازپس گیری جایگاه رهبری جهان جدید است! در نظر آنان این جایگاه اکنون به ناحق توسط آمریکا اشغال شده است.
۴ هویت همچون تفاوت
پوشیدن دشداشه های گلوگشاد در سردترین نقاط دنیا هم بر عرب گران نیست، او از برپا کردن چادر در چمنهای اطراف سازمان ملل هم ابائی ندارد، زادوولد در تمام طول عمر هم بر او یک افتخار است! در همه این اعمال او یک لذت نهفته است و آن لذت متفاوت بودن و لذت انکار دیگری است. عرب مدرنیته را در رد زیست جهان و جهانبینی خود میبیند، او از هر طریقی سعی در اثبات تداوم خود دارد (در واقع مدرنیته در نفی وجودی او نیست، او از شکستن انحصار زیست جهان خود به این نتیجه رسیده است). لذت متفاوت بودن هم فهمی انحصاری آنان نیست، ولی تفاوت آنان در لذت خوردن غذا با دست و یا به استفاده از چوب بهجای قاشق هم محدود نمیشود! عرب کلیت مفهومی جهان مدرن را انکار و رد میکند، اصرار بر تفاوتهایش اصرار بر زیست جهانی است که مدرنیته را در جهت مرگ خود میبیند.
او ادغام در جامعه جهانی را شکست انحصارات خود در نسل آینده میبیند.
با سعی تمام حتی در دل پایتختهای اروپائی، سازههای ما قبل مدرن خود را احضار روح میکند و مهمترین سازه خود که خلافت بوده است را تداوم سروری خود در جهان میبیند که مشروعیت استخراج به هر قیمتی را از نظر او دارا است.
۵ نفت همچون کاتالیزور
نه ابن تیمیه تاجر نفت بود و نه حسن البناء از پول نفت فربه شده بود، نه مصر یک قطره نفت داشته که با رانت نفتی دولت داری کند. اما تلنبار شدن مقادیر بسیاری دلار نفتی در دست عدهای ماقبل مدرن، به معنای توان پرداخت هزینه برای آنچه مفید میدیدند بود! این امکان، در بستر شکاف سنت و مدرنیته در جهان عربی-اسلامی همچون ریختن این نفت بر آتش بود. کشورهای حوزه خلیج تمام تناقضات اقتصادی و اجتماعی خود را از طریق گروههای جهادی به بیرون دفع میکردند و داشتن همین سلاح استراتژیک نفت امکان شانه خالی کردنشان از زیر بار مسئولیتهای داخلی و خارجی هم بود. آنها از طریق رانت نفتی مشروعیتی مذهبی هم در داخل جامعه برای خود بافته بودند و از آن برای رد تمامی افکار مدرن و مسئولیتهای دولتی مدرن استفاده میکردند.
۶ اسرائیل همچون آیینه دق
سر برآوردن اسرائیل بزرگترین ضربه روحی به اعراب در دنیای مدرن است. وجود اسرائیل آرامش و ثبات را از دنیای آنان گرفت. شکستهای پیدرپی از هنگام دولت بزرگترین تحقیر تاریخی آنان محسوب میشود و ریشه نفرتی شد که اکنون دامن تمام متحدان منطقهای و جهانی آن را گرفته است. پیکان فعلی این نفرت اکنون معطوف به حامیان غربی اسرائیل و در رأس آن آمریکا است، چون اساساً در ذهن عرب دوگانههای عرب شجاع/ یهود ترسو و عرب حق/ یهود ناحق، عرب چند صد میلیونی/ یهود چندمیلیونی، بدون تئوری توطئه و دستهای پنهان پیروزیهای آن بر کل جامعه عرب فهمیده نمیشود. آنان از گذر توهم توطئه شکستهای خود را توجیه کردهاند. هرگونه ضربه به کانونهای حمایتی اسرائیل بهعنوان یک ضربه به اسرائیل و نزدیکی به حل این مسئله (حذف اسرائیل) مشروعیت فراوانی را برای گروه ضربه زننده به ارمغان خواهد آورد.
کیومرث فتحی- دبیر سرویس بینالملل