ماد از جمله کشورهای باستانی است که منابع تاریخی بسیار اندکی درباره آن موجود است. تقدیر و سرنوشت، موضوع مورد مطالعه ما را در روزگار باستان مورد بیمهری قرار داده است و در دوران معاصر نیز تاریخ ماد هنوز «فرزند ناخوانده» علوم محسوب میشود. مدتهای مدید دانشمندان معاصر در آثار مربوط به تاریخ ماد به نقل حکایات ساده نویسندگان باستانی اکتفا و بهندرت اطلاعات بهدستآمده از آنها را با یکدیگر مقایسه میکردند و برخی حواشی به آن میافزودند. فرایند تشکیل قومیت ماد، جنگها و دولت این مردمان، تا آنجا که از منابع در دسترس بر ما آشکارشده، همگی در بخش غربی فلات ایران، در مناطقی با طول جغرافیایی بین ٤٥-٥٥ درجه شرقی جریان داشته است. در هزارههای دوم و سوم پیش از میلاد نواحی غربی ماد آینده (قبل از تشکیل امپراتوری ماد) محل استقرار گوتیان، لولوییان، کاسیها، عیلامیها و برخی قبایل و گروههای قومی دیگر بود. لولوییان عمدتاً در نواحی جنوب دریاچه اورمیه مستقر بودند. در شمال، شمال غرب و شمال شرق آنها گوتیان سکونت داشتند. کاسی ها در مناطق جنوبی و جنوب شرقی لولوییان، در لرستان کنونی و مناطق دیگر میزیستند. در حاشیه دریاچه اورمیه احتمالاً عنصر قومی و زبانی هوریایی نیز حضورداشته است.
تاریخ انتشار : 10 نوامبر 2016
ریگا کوردستان – سرویس فرهنگی
ریگا کوردستان،این مقاله خلاصهای از کتاب «پادشاهی ماد» نوشته اقرار علیف است که در کنار کتاب «تاریخ ماد» نوشته ایگور دیاکونوف از ارزشمندترین کتابها درباره قوم ماد است. این کتاب شامل بحثهایی است که میتواند در فهمیدن تاریخ و گذشته اقوام ساکن زاگرس بسیار مفید باشد. منابع این کتاب ارزشمند، که به زبان روسی نوشتهشده است، کتابها و مقالات متعدی به زبانهای روسی، آلمانی، انگلیسی و فرانسه میباشند.
تشکلهای کوچک دولت گونه سومر و عیلام، و همچنین دولتهای آشور و اکد در هزاره سوم پیش از میلاد، دولتهای بابل و عیلام در هزاره دوم پیش از میلاد، همسایگان شمالی و جنوبی اقوامی بودند که در بالا ذکر شد. در آغاز هزاره اول پیش از میلاد، در منطقه ماد واحدهای سیاسی متعدد کوچک و نسبتاً بزرگی پدیدار گشت که تعیین محل استقرار آنها بسیار بحثانگیز بوده است. مهمترین این کشورها عبارت بودند از: آندیا، زیکرتو، اوئیشدیش، سانگیبوتو، گیلزان، کی روری، آلابریا، کارالا، زاموآ، مادای و…. آشور در قرون هشتم و هفتم پیش از میلاد همچون سدههای گذشته، خطرناکترین دشمن کشورهای کوچک و حتی بزرگ بود. خطر جذب یا نابودی کامل توسط آشور، مردمان این کشورها را تهدید میکرد. این امپراتوری مخوف مانعی بر سر راه رشد و توسعه دولتهای جوان شرق باستان و عامل ترس و وحشت دائمی آنها بود. همسایگان آشور نهتنها با غارت و کشت و کار مورد تهدید واقع میشدند، بلکه همواره در معرض خطر از دست دادن کامل استقلال خود و حتی نابودی با تبدیل به نژاد سامی، همچون بسیاری از مردمان تحت سلطه آشور، بودند.
نحوه پیدایش دولت ماد در پسِ پرده زمان پنهان مانده و بهگونهای مرموز و اسرارآمیز به نظر میرسد. وقایع این دوره تنها پس از زدودن پوشش ضخیم ابهاماتی که زاییده افسانهها و حکایات است، قابلبررسی است. روایت نقلشده توسط هرودت، تأسیس دولت ماد را به شخصی به نام دیاکو نسبت میدهد، که بنا به اطلاعاتی که “پدر تاریخ” در اختیار ما قرار داده است، ارسال ٧٠٠ تا ۶۴٧ پیش از میلاد ماد را رهبری میکرد. در نهایت اقوام ماد باهم متحد میشوند و تمام منطقه را از شر دولت ظالم آشور خلاص میکنند.
نژاد اقوام ماد:
نویسنده کتاب «پادشاهی ماد» با مطلق شمردن نقش عنصر هندواروپایی در تاریخ ماد، یعنی پیوند تاریخ ماد با تاریخ هندواروپاییان – ایرانیان کوچنشین مهاجر و نفی عنصر نیرومند بومی مخالف است و تاکید میکند این تئوری که تنها هندواروپاییان میتوانستند سازنده فرهنگ و باستان ماد باشند، ارتجاعی است. اما در عین حال بدیهی است که قصد نداریم نقش و اهمیت عنصر ایرانی زبان تازه وارد (اقوام آریایی که وارد سرزمین ایران شدند) در تاریخ این سرزمین را نادیده بگیریم یا کم اهمیت جلوه بدهیم. اسناد و مدارک بهقدر کفایت محکم و فراوانی دال بر وجود عنصر ایرانی زبان از قرون نهم و هشتم پیش از میلاد در سرزمین ماد (در ابتدا در قسمت شرقی آن) وجود دارد که قطعاً نمیتوان آنها را نادیده گرفت.
ورود تعداد معینی مهاجر هندواروپایی در قرون نهم و هشتم پ. م. به سرزمین ماد حقیقتی انکارناپذیر است. البته این نیز که بخشی از این مهاجران در این سرزمین ساکن شدند، قابل انکار نیست. حتی نمیتوان این حقیقت را که این مهاجران برخی مناطق ماد را به مناطق آریایی نشین تبدیل کردند، نپذیرفت. اما اینهمه نمیتواند دلیلی بر آریایی شدن تمامی ماد و زبانهای مادی باشد. میتوان با اطمینان گفت که هیچیک از طرفداران آریایی بودن ساکنان ماد دلیل و برهان علمی دال بر تبدیل کامل مردم و زبان این کشور به مردم و زبان هندواروپایی در دست ندارند. زبانهای غیر ایرانی سرزمین ماد برای مدتهای مدید بهویژه در نواحی کوهستانی این کشور حفظشده بود.
زبان اقوام ماد:
بهرغم وجود ریشههای مشترک قومی و زبانی متحد کننده ساکنان ماد، هیچگونه توده قومی یکپارچه دارای زبان واحد، چه قبل و چه پس از ورود هندواروپاییان در این سرزمین وجود نداشته است. در ادوار گوناگون تاریخ فلات ایران، برخی زبانها با توجه به اوضاع سیاسی روز، گاه اوج میگرفتند، گاه از صحنه تاریخ حذف میشدند، و در این میان دیگر زبانها نقش رهبری را بر عهده میگرفتند. پاسخ مشخص به این پرسش که سهم زبان هندی اروپاییان در ماد چقدر بوده، دشوار است. زیرا احتمالاً به قشر بالای جامعه تعلق داشته و به همین خاطر بر سایر زبانهای این کشور برتری داشته و بهاصطلاح زبان رسمی آن محسوب میشده است. در عین حال نباید آن را “زبان مادی” نامید، همانگونه که زبان عربی را که زمانی بهشدت در ایران رایج بوده است، نمیتوانیم زبان ایرانی بنامیم.
بعید است که زبان ایرانی هندواروپایی رایج در ماد چنان به زبان پارسی نزدیک بوده که پارسیها و مادها زبان یکدیگر را بفهمند. منابعی که در دست داریم نشان میدهد زبانی که بهعنوان “مادی” معرفیشده است، یعنی زبان ایرانی، اگر هم به زبان پارسی نزدیک بوده، این قرابت بهاندازه این بوده است تا مادها و پارسها زبان همدیگر را درک کنند. لازم است این را نیز در نظر داشته باشیم که نویسندگان عهد باستان در آستانه آغاز تاریخ میلادی از مردمان و اقوام ماد سخن گفتهاند. هرودت نیز از اقوامی یاد میکند که به عقیده او جزء تشکیلدهندگان ماد بودهاند. بنابراین تقسیمبندیهای قومی تا اواخر عهد باستان در سرزمین ماد حفظشده بود. و با توجه همه اینها، هنوز تا آن هنگام ملت تشکلیافته ماد وجود نداشت.
در اعماق تاریخ در محدوده فلات ایران یک زبان کاسپی وجود داشته است که باگذشت قرون متمادی (احتمالاً هزاران سال)، زبانهای عیلامی، کاسی، لولوبی و برخی گروهای زبانی دیگر از آن اشتقاق یافتهاند. این احتمال نیز وجود دارد که زبانهای قفقازی، اورال-آلتی، دراویدی و برخی زبانهای دیگر نوعی ارتباط با این زبان اولیه کاسپی داشتهاند. شاید همه خانواده زبانهای فوق از یک زبان پایه بسیار قدیمیتر منشعب شدهاند.
فرایند تشکیل زبانها نیز قطعاً پیچیده، طولانی و پرپیچوخم بوده است. ساختار زبان نباید محصول یک عصر یا دوره خاص تلقی شود. زبان محصول دورههای متمادی است. با انشعاب، پیوند و جدایی اقوام بسیار قدیمی که حامل زبانهای خویشاوند بودند، زبان آنها نیز بهاصطلاح دچار اشتقاق و انشعاب میشد.
ف. انگلس عقیده دارد که: «در سرخپوستان شمال آمریکا یک قوم واحد اولیه را مشاهده میکنیم که بهتدریج در سطح قاره پراکندهشده است. همانگونه که قومها رشد یافته و به ملت. گروه اقوام متعدد تبدیل میشوند، زبانهای آنها نیز متحول میشود، تا جایی که نهتنها برای یکدیگر نامفهوم میشوند، بلکه تقریباً تمامی نشانههای اتحاد اولیه را نیز از دست میدهند.» ک. مارکس نیز همین عقیده را دارد: «تمایل دائمی به انشعاب، ریشه در عنصر تشکیلات قبیلهای دارد، با تمایل به ایجاد اختلاف در زبان تقویت میشود، و این با توجه به وضعیت اجتماعی آنها (یعنی اقوام وحشی و بربر) و وسعت سرزمینهای تحت اختیار آنها، امری حتمی و ناگزیر است. گرچه زبان شفاهی از نظر ترکیب واژگان، بسیار پایدار، و از نظر فرمهای دستوری بسیار پایدارتر است، اما بههرحال نمیتواند ثابت و بدون تغییر باقی بماند. جدایی مکانی به مرور زمان موجب بروز جدایی زبانی میشود.»
بنابراین روشن است که چرا میان زبانهای پیشگفته بهویژه زبانهای کاسپی تفاوتهای زیادی وجود دارد. باوجوداین، شباهتهای زیادی نیز میان آنها وجود دارد که تنها با خواستگاه مشترک آنها قابل توضیح است، زیرا «… شباهت آوایی و معنایی در زبانهای جدا از هم و ایزوله نمیتواند خودبهخود و به علت فقدان نوعی ارتباط ارگانیک میان خواص اشیاء یا پدیدهها، و بین مجموعه آواها یا واژگان حامل معنا، به وجود آمده باشد.»
درگذشته برخی مکتبهای زبانشناسی وقتی توانایی تبیین و تشریح علمی خویشاوندی زبانهای معین را نداشتند، به بازیچه سخیف خود که همانا اختلاط زبانها بود، روی میآوردند. «اختلاط» بهاصطلاح، یک روش عمومی بود که به کمک آن به نتایج بسیار نامحتمل و تخیلی چون تبدیل، مثلاً «کیمریان» به «سکاها» (اسکیتها) و «یاقثیان» به «ترکان» و … میرسیدند. طرفداران این نظریه به زبان جدید حاصل از «اختلاط» زبانها به دیده محصول فرایند هضم تعدادی زبان در زبانهای دیگر نمیگریستند، بلکه آن را نتیجه فرایند «اختلاط» میدانستند که حاصلش احتمالاً به وجود آمدن زبانهای مشابه است. اما ثابتشده است که از اختلاط زبانها زبان کیفیت جدیدی که به هیچیک از زبانهای پیش از اختلاط شبیه نباشد، حاصل نمیشود، بک هم عمولا در این فرایند یک زبان غالب میشود و بر اساس قواعد داخلی خود به پیشرفت و تحول خود ادامه میدهد، و زبان دیگر به تدریج رو به فنا میرود. بنابراین «اختلاط» بههیچروی نباید برای تبیین خویشاوندی گروههای زبانی به کار رود. بیتردید خویشاوندی فقط با وحدت منشاء قابل تفسیر است.
نظر گردآورنده: از این خلاصه میتوان نتیجه گرفت که پراکندگى مکانى و زبانى اقوام ساکن زاگرس که پیکره اصلى ملت کورد (کورمانج، سوران، لک، گوران، هورام، فیلی، لور و…) را تشکیل میدهند، در اعماق تاریخ این سرزمین کهن ریشه داشته است. بسیارى از نظریههای بیپایه و اساسى که جدیداً در فضاى مجازى براى تفرقه انداختن بین زاگرس نشینان مشاهده میشود، درواقع توهمات ذهنى برخى از افرادی است که خواسته یا ناخواسته به دنبال دشمنى و تفرقه هستند. همچنین متأسفانه به دلیل کمبود منابع معتبر نظریههای تخیلى فراوانى نیز درباره نحوه تشکیل و تاریخ زبان اقوام زاگرس ارائهشده است.
رسول عزیزی
عالی بود