خوزستان همچون پیشدرآمد آینده ایران
تاریخ انتشار : 23 فوریه 2017
ریگا کوردستان – سرویس اجتماعی
اگر شما قبل از شناخت سیاست و اقتصاد ایران، تمام امکانات توسعهای را برای این جغرافیای سیاسی در صدسال پیش لیست کرده باشید و از شما میخواستند اولویت را بر اساس مزیتها و امکانها بچینید، در این جغرافیا شما با یک لیست اینچنینی روبهرو بودید:
– دوسوم رودهای پرآب در خوزستان واقعشدهاند و تنها رودخانه قابل کشتیرانی هم در آنجاست.
– دوسوم منابع نفت و گاز کشور شما در همان خوزستان واقعشده است.
– بهترین زمینهای قابلکشت بهصورت چهار فصل در همان خوزستان واقعشده است.
-یکی از چهار استان دارای بندر در کنار آبهای آزاد و نزدیک به بازار مصرف خارجی همان خوزستان است.
– منابع خوزستان اگر بهتنهایی از مجموع منابع تمام کشورهای حاشیه خلیجفارس بیشتر نباشد بیگمان کمتر نبود.
درهرصورت و با هر معیاری باید از آیندهای بهتر و جایگاه مهمتری از هر استان دیگر این جغرافیا برخوردار میشد.
اما امروز پس از یک قرن از آغاز تلاشهای توسعهای ایران، آن بهشت امکانها به جهنم واقعی تبدیلشده است.
امروز همان استان در آستانه نابودی کامل کشاورزی و فرتوتی مطلق صنعتی و فجایع حاشیهنشینی و زیست محیطی غوطهور شده است.
تالابها خشکیدند، آبهای شیرین شور شد، رودهای خروشانش به گندابهای خزندهای تبدیل شدند که بر بستر نمکی و اسیدی در حال بالا آوردن تعفن تاریخ توسعه ایراناند.
در این فاجعه، همهی کسانی که هزاران کیلومتر لوله میکشیدند تا از نفت پمپاژی خوزستان، تبریز و اراک و اصفهان و تهران پالایشگاه داشته باشند، همهی کسانی که کرخه و کارون و دز و جراحی را خشک کردند که صنایع آب بر را در کویر اصفهان و یزد و کرمان خلق کنند، نهتنها گناهکارند بلکه با هر قانون انسانی و دینی میشود به جرم تاوان علیه بشریت به دادگاهشان فرستاد.
چرا خوزستان چنین شد؟
آیا کسی متوجه مزیتهایش نبود؟
نه!
درست برعکس!
خوزستان بیشتر از همهجا ویران شد چون بیشتر از همهجا کانون توجه بود!
مرکز ایران که جزء فقیرترین مناطق جهان از لحاظ منابع آبی و انرژی و جمعیتی هم محسوب میشد، در طی تحولات منجر به مشروطه و دولت پهلوی به بالادستی سیاسی در ایران رسید که تاکنون ادامه دارد.
از همان آغاز بالادستی سیاسی، مرکز بدون در نظر گرفتن هر نوع مزیت اقتصادی، سعی در تمرکز منابع مالی و صنعتی و جمعیتی در نادرستترین نوع آمایش اقتصادی کرد. آنها از این مسیر میخواستند فقر منابع خود را با تمرکز تکنولوژی و سرمایه در مرکز جبران کنند.
مرکز به خام خوردن منابع حاشیه بسنده نکرد، بلکه با تراشیدن یک خوانش پان ایرانیستی از تاریخ و فرهنگ و اقتصاد، به دستکاری شبهعلمی در معناها هم دست یازید!
اگر کسی از مزیتها و ضررها میگفت، توطئهگر خوانده میشد!
اگر کسی از حقوق حاشیهها میگفت، یک خائن معرفی میشد!
اگر کسی بر مدار حاشیه میچرخید از دایره قدرت حذف میشد!
آنها حتی حق را هم بر مدار سیاهچاله مرکز گرد کرده بودند!
راستی از مرکز چه خبر؟
پنجاهدرصد صنایع ایران را فقط و فقط در یک شهر تجمعی بیفایده آفریدهاند!
بیست درصد جمعیت ایران تنها و تنها در دو درصد مساحت ایران برهم تلنبار شدهاند، جایی که حتی شیبی هم در کار نیست که فاضلاب را از زیر شهر بیرون بکشد!
هزینههای این آمایش صنعتی و جمعیتی که فقط و فقط منشأ سیاسی دارد حتی برای مرکز هم فاجعهبار است. بار کمرشکن آن بر محیطزیست و اندک منابع آبی آن و راندمان اقتصادی تولید در آنجا همهی تلاشهای اصلاحی و مزیت بخشی را بینتیجه گذاشته و بهشدت محیطزیست را تخریب کرده است و ویرانیهایی را موجب گشته که یا بیبازگشتاند همچون شوری آب و نشست زمین و یا بازیابی تعادل آن بسیار زمانبر است مانند ویرانیهای حوزه پوشش گیاهی و آلودگی محیطی.
در برخی از زمینهها عملاً هیچ واژهای بهتر از فاجعه نمیتواند انتقال مفهومی بدهد!
آنجا که تعریف “بحران” در نشست زمین در استاندارد جهانی میلیمتری میباشد و نشست زمین در دشت ورامین سالانه ٢۶ سانتیمتر است!
آنجا که کمکهزینههای دولت به شهرداری تهران برای جبران کمبود درآمدهایش سالانه بیش از سه هزار میلیارد تومان است که بیشتر از کل هزینههای عمرانی ده استان غربی و جنوب غربی ایران است و مساحت آن استانها بیشتر از نصف مساحت غیر کویری ایران است!
ایران در آستانه خوزستانی شدن کامل!
درست است که خوزستان در توسعه نه تهران شد و نه اصفهان، اما چرخ روزگار این بار تهران و اصفهان را در آینده محیطی و اقتصادی به سمت فاجعه خوزستانی شدن پیش میبرد.
تمام تالابها و دریاچهها و رودهای فصلی در مرکز هم یا کاملاً خشکشدهاند و یا به کانون تنش محیطی تبدیلشدهاند، وضعیت آبهای زیرزمینی در ٣٠٠ دشت مرکز ایران از تعریفهای استاندارد بحران وخیمتر است!
در بحث فجایع محیطی ایران مقصر واقعی کیست؟
این بحران در سه بُعد جهانی و منطقهای و ملی میتواند مقصریابی شود.
هر درجه گرمایش زمین ١٧ درصد تبخیر آبهای سطحی را افزایش میدهد. قطعاً در گرمایش جهانی دولتمردان ایران نقش چندانی نداشتهاند، اما آنها با درست کردن بیشتر از هزار سد (این آمار شامل سدهای در دستساخت هم میشود)، عملاً ذخایر آبی ایران را در تشتکهای بخاری، در معرض این گرمایش جهانی قرار دادهاند (البته تبخیر تنها نقطه ضعف استراتژی سدسازی نیست).
در بُعد منطقهای
در خلق بحران محیط زیستی منطقه، بیشترین نقش منفی را ترکیه داشته و دارد. ترکیه با کم کردن سالانه حدود ١٠٠ میلیارد متر مکعب از حق آبه دجله و فرات عملاً مسئولیت اصلی در بیابان کردن عراق و سوریه را بر عهده دارد.
با کم شدن حق آبه دلتای جنوب عراق و سرزمینهای شرق سوریه، ترکیه این دو کشور را به کانون ریز گردهای غرب ایران و کل منطقه تبدیل کرده است.
در این مورد هم دولتمردان وطنی فقط و فقط به الگو گرفتن از استراتژی سدسازی ترکیه روی آورده و حتی خوشحال به همکاری با آن کشور در این زمینه بودهاند و حتی کار به آنجا رسیده است که استراتژیست بزرگ سیاست خارجی ایران از تریبون وزارت امور خارجه ایران، ترکیه را دعوت به همکاری در کنترل منابع آبی زاگروس-توروس (تو بخوان کوردستان) میکند.
آنجا که تمام رودهایی که از مرزهای حاکمیتی خارج میگشتند، به چشم یک خائن نگریسته میشدند و ایران با ثبت رکورد کنترل ٩٧ درصد آبهای جاری در جهان در این امر نامبارک اول است.
در بُعد داخلی
در ساختار تمرکز شدید اقتصادی، جمعیتی و سیاسی در مرکز، خشک شدن کارون با توجیه حفظ چند سال بیشتر صنایع محکوم به شکست اصفهان و یزد، توجیه میشود. از استان ارومیه تا خوزستان محیطزیست و منابع با توجیه نا مرکزی بودن به معنای کامل به گند کشیده شدند. اگر فقط دریاچه ارومیه به خشکی کامل برسد میتواند باعث کوچ میلیونها انسان و خالی از سکنه شدن سه استان دیگر بشود!
در مدل اقتصاد حاشیه خوار ایران، ایلام بهعنوان دومین منبع ذخایر نفت و گاز در ایران و با دارا بودن حاصلخیزترین دشت ایران (دشت عباس) در نتیجه مدل اقتصادی فعلی و گذشته این مملکت، در دو دهه قبل نهتنها با هیچ نوع رشدی مواجه نبوده که حتی از لحاظ جمعیتی هم رشدی نداشته است. مهاجرت برای درآمد بیشتر و فرار از وضعیت اسفناک حاشیه ایران، سرنوشت تنها کانون آینده دار ایران یعنی زاگروس میباشد!
شاید در این مورد یک عامل دیگر هم (غیر از مدل اقتصادی) مزید شده باشد و آن هم فوبیای کورد در ایران است.
(البته عوارض جنگ ٨ ساله میتواند مؤثر باشد اما باگذشت سه دهه از پایان جنگ توجیهپذیر نیست.)
حل؟
هیچ حلی در چشمانداز فعلی وجود ندارد.
– در هر سه سطح جهانی و منطقهای و ملی، افق امیدبخشی در چشمانداز حل برای هیچ خوشبینی هم وجود ندارد.
خارج از ماهیت تغییرات محیطی که اکثراً غیرقابلبازگشت هستند، شاید سازمانهای جهانی به دولت عراق در مالچ پاشی چند میلیون دلار کمک کنند، اما سیاست جهانی در برنامهریزی برای پناهندگانِ آب و هوایی (climate refugees) که همه پیشبینیها حاکی از آن است که روند آن در سال ٢٠٣٠ میلادی بهشدت سریع میشود، خود نشان از فهم آنها از عمق فاجعه آینده خاورمیانه و عزم آنها در کم کردن تبعات ناشی از بحران آب و هوایی خاورمیانه بر آنها (که مقصد مهاجرت خواهند بود) را میرساند.
– در سطح منطقهای بلوکبندیهای سیاسی- مذهبی و تداوم جنگهای جاری، نهتنها امیدواران بر همگرایی منطقهای بر سر منافع مشترک زیست محیطی را خجالتزده میکند، بلکه ممکن است حتی واگراییهای جدید در حال خلق، برشدت تنشهای موجود بی افزاید و کشورهای منطقه را عملاً به چند قلعه بارُن نشین که فقط از لوله توپ به هم پاسخ خواهند داد تبدیل کند.
– در سطح ملی چشمانداز وحشتناکتر است.
بحران محیط زیستی فقط یک وجه از کلیت بحران در ایران است و ماهیتاً غیرقابلتفکیک و تجزیه از کلاف خویش است، که هر نوع حل و امیدی وابسته به رفع دو اصل ریشهای در بحرانزایی ایران است.
اقتصاد و مدیریت!
اقتصاد بهشدت مرکزی شده و بیمار ایرانی، هم از جهانیشدن و هم از عدم تمرکز بهشدت نگران است، اقتصادی که محصول مستقیم سیاستی مرکزگرا است بهشدت از عواقب سیاسی هر تغییری خواهد ترسید. همین اقتصاد، با فرض چشمپوشی از تبعات ناخواسته و مستقیم، در حال حاضر نیازمند میلیاردها دلار سرمایهگذاری خارجی تنها برای حفظ تراز فعلی در سطح تولید جهانی است. این مهم در حالی است که هیچگونه چشماندازی برای سرمایهگذاری خارجی وجود ندارد. این امرِ “فقدان سرمایه خارجی” بعلاوه عدم دسترسی به تکنولوژیهای نو حتی با سرمایه داخلی، هر امکانی برای نو شدن از صنایع نیمبند مرکزی را هم گرفته است.
اما در کلیت ماجرای تحول اقتصادی، ایران نیازمند پیششرطهای سیاسی و فرهنگی هم میباشد، که حتی اگر غیرممکن نباشد قطعاً کوتاه مدت نخواهد بود و این در حالی است: که خشک شدن و رسیدن روز فاجعه روزانه است.
ایران فقط در بخش صنعت و زیرساخت خود نیازمند ٣۶٠ میلیارد دلار سرمایه در ۶ سال آینده میباشد، چنین ارقامی در شرایط حاضر چیزی فراتر از یک رؤیاست.
مدیریت
در تمامی سطوح ایران نیازمند تغییر و آموزش و تخصص گرایی و تحول در مدیریت خویش است و این امر درگرو تغییر استراتژی مرکزگرایی فعلی ست.
مدیریت نا واقعگرای قبلی حتی اندک سرمایههای داخلی را به مصرف پوپولیسم سیاسی و منطقهگرایی مرکزی و توهم خودکفائی اقتصادی رساند. امروز اگر موگرینی با جهیزیه ٣۶٠ میلیارد دلاری عروس دیپلماتیک ایران شود و مدیریت همان گونهی منحصر به ایران و مدیریت جهانی هاله نوری احمدینژاد باشد، بیگمان همان خروجیهای قبلی در انتظار است.
با ۶٠٠ میلیارد دلار سرمایه نفتی در آن نوع مدیریت، اندکی سیبزمینی توزیع شد، چند مسکن مهر تأسیس گردید و به برخی هم سهام عدالت رسید!
اما فراتر از بحث تخصص گرایی و واقعگرایی در مدیریت وطنی، در شرایط حال حاضر نبود همگرایی لازم برای پیشبرد هر نوع سیاستگذاری کلان، نقطه ضعف اساسی مدیریت فعلی ست. مشارکت عمومی و حداکثری مردم در حل و مواجهه با بحران، پدیده آشنایی در حل بحران در ایران نیست.
اساساً چه در سیاست و چه در مدیریت و اقتصاد ایران مشارکت مردم و نقشآفرینی نهادهای غیر دولتی با شک و ترس فهمیده شده است. اینجا مشارکت مردم فقط و فقط در انتخابات و تظاهراتهای حکومتی کانالیزه شده و حتی وقتیکه این مشارکتها از همان کانالهای تعریفشده سرریز کردهاند، اساساً ما با پدیدهای به نام خلق بحران جدید مواجه بودهایم!
واکنش به برنامههای بسیاری از فعالان و نهادهای زیست محیطی و منتقدان مرکزگرایی، تاکنون چیزی بیشتر از عدم توجه از طرف حکومت نبوده و اگر هم نظری بدانان جلب شده باشد، نظر نهادهای امنیتی و قضائی حکومت بوده نه نظر مدیران غیر امنیتی آن!
و آنَک فاجعه
ادامه دارد…
کیومرث فتحی