ریگا کوردستان – سرویس ورزشی
(مصاحبه اختصاصی با صدیقه گراوند دختر ورزشکار کورد و نایب قهرمان کاراته آسیا)
سئوال: خودتان را کامل معرفی کنید؟ چند سالتان است، ورزش را از کجا شروع کردید؟ چه شد که سراغ ورزش رفتید؟
جواب: من صدیقه گراوند هستم متولد ١٣۶٨، چون خیلی ورزش را دوست داشتم در سن ١۵ سالگی ورزش را شروع کردم. ٢ سال با برادرم کیک بوکسینگ کار کردم، اول ورزش فوتبال را دوست داشتم، در ١٧ سالگی به من گفتند که به کاراته بروم، چون در روستا زندگی میکردیم و دسترسی به باشگاه نبود برادرم من را آموزش میداد. تا ١٧ سالگی که به کوهدشت رفتم و آنوقت دیگر شروع کردم، مسابقه هم میرفتم اما راضی نبودم. چون اطلاع رسانی خوب نبود و بد موقع به من اطلاع میدادند. تمرین خوب نمیگذاشتند، اردو نداشتم، اذیت بودم.
س: برادر شما خودش مربی بود و ورزش میکرد؟
ج: برادرم کمربند قهوهای کیک بوکسینگ را از تهران گرفته است و آزمون کمربند مشکی هم داشت که بنا به دلایلی نرفت. از نظر اطلاع رسانی چون ضعیف بودند و برای من هم سخت بود که در لحظه بتونم خودمو آماده کنم و از روستا به شهر بیام. حتی اطلاع رسانی در خرم آباد هم که مرکز استان است خیلی خوب نبود، که به کرماشان آمدم و خواهرم خیلی کمک کرد و گفت که هم باید درس بخوانی و هم باشگاه بری. مسابقه هم میرفتم و مقامهایی هم کسب کردم: اول استانی، اول کشوری، تیم ملی دوبار مسابقه دادم و چون اردو نداشتم کم میآوردم تا اینکه به مسابقات آسیایی رفتم.
س: چه رشتهای؟
ج: کاراته سبک هایاشی ها شیتوریوکای، سبک شیتوریو شیتوکای، سبک پاور کیک بوکسینگ. بعد از یکی دو سال که آمدم کرماشان رفتم کیک بوکس هم ادامه دادم، یعنی هم کاراته و هم کیک بوکس. کمربند مشکی دان ١ کیک بوکس و دان ٢ کاراته دارم.
س: شما به عنوان یک زن محدودیتهایی که توی لرستان داشتی، این محدودیتها چی بوده، خانواده بهت این محدودیتها را تحمیل میکرد یا اینکه تو فقط خودت بودی و حمایتهای خانواده ولی محدودیتهایی که در جامعه داشتی چه به لحاظ خبری و چه به لحاظ سخت افزاری که اونها باید برات تأمین میکردن؟
ج: من از لحاظ ارتباط و اینکه پیگیرم باشن توی جامعه هیچی نداشتم، فقط خانوادم بود و بیشتر از همه برادرم، واقعاً کم و کسری برام نذاشتن تا جایی که توانشان بود. چون از استان بهم خبر نمیدادن و بد موقع بهم خبر میدادن مثلاً میشد ١٠:٣٠ شب، شده ١٢ شب بهم خبر دادن فردا باید بری اردو، خب من از روستا چه جوری بزنم بیام شهر؟ تا جایی که توانم بوده بازهم رفتم، ولی باز هم میگم که اذیت بودم (ناراحتی و تأثر خانم گراوند) دیگه خیلی ناراحت بودم، ولی خیلی دوست داشتم چون می دونستم که پیشرفت میکنم. دانشگاه رفتنم بهانه بود، چون اذیت بودم بد موقع بهم میگفتن ولی بازهم سرگرم شدم با دانشگاه ولی خیلی دوست دارم ادامه بدم.
س: یک آرزویی الان اینجا ذهن منو به خودش مشغول کرد، چیزی که داری میگی، ببین شما پیشرفتتو در ورزش میدیدی، درسته؟ ولی ورزش در کنار تحصیل که خیلی بهت کمک میکرد.
ج: اینم آره، ولی ببینید موقعی که من تمرکزمو فقط بزارم برا یک کار می تونم موفقتر باشم، یعنی من کلاً دوست داشتم تو تیم ملی باشم نه اینکه دوبار مسابقه تیم ملی بدم و هیچ نتیجهای نگیرم.
س: الان توی کرماشان به عنوان یک کسی که از کوهدشت آمدی ولی توی کرماشان زندگی میکنی، وضعیتت توی کرماشان چه طوریه؟ شما داری از یک استان دیگه برای کرماشان افتخار آفرینی میکنی.
ج: وضعیتم بهتر شده در حدی که یک مقام دوم آوردم مال آسیا، ولی اینکه موقعی که مربی بهت میگه باید ببازی از شاگردم، هر دوتا توی یک باشگاه باشیم، خیلی سخته (ناراحتی خانم گراوند).
س: چرا؟ دلیل اینکه این رفتارو ازت می خواد چیه؟ چون تو کرماشانی نیستی یا اینکه نە، سطحت از اون پایین تره؟
ج: سطحم که پایینتر نبوده، بهشونم نشون دادم که سطحم پایینتر نبوده، ولی اینکه حق کشی میکردن اذیت میشدم.
س: دلیل این حق کشیها چی بود؟
ج: نمیدانم، تا اینکه مثلاً یک مسابقه درحد یک استانی هم باشه، فکر کن مثلاً دو نفر باشی، توی یک باشگاه باشی، توی یک دانشگاه باشی، بهت بگه تو باید ببازی. خب چرا؟ خب برتری اون دختر چی بوده نسبت به من؟
س: شده که اعتراض کنی؟ باشگاهتو عوض کنی؟ مربیتو عوض کنی؟
ج: باشگاهمو عوض کردم، مربیمو عوض کردم، ولی بد نبود نمی گم که، چون مثلاً در سطح یه استانی بوده و این جوری بهم گفتن من مثلاً میخواستم پیش اون مربی کار کنم، موقعی که اینو دیدم این حرفو بهم زد خیلی ناراحت شدم، دیگه نتونستم برم اون سمت.
س: الآن به نظرت توی کرماشان چه کاری میشه برات انجام بگیره، مثلا اداره ورزش و جوانان یا هر جایی که تو فکر می کنی می تونه کمکت بکنه که وضعیتت از اینی که هست به عنوان یک زن ورزشکار که از یک شهر دیگه خانوادشو تنها گذاشته و فقط به عشق اینکه به عنوان یک ورزشکار بدرخشه آمده توی یک استان دیگه داره زندگی می کنه، کار دیگه ای رو در دست گرفته، این توانایی رو دوست داری چه جوری بیشترش بکنی؟ دوست داری چه کمکی بهت بشه؟
ج: اینکه پیگیرم شن، به هر حال هزینه های کمتر و اینکه یک مربی خوب که اینجوری تو روم نگه تو باید ببازی.
س: تا حالا شده که از یک مربی مرد استفاده بکنی؟ به غیر از برادرت.
ج: نه
س: این محدودیت هست که توی کرماشان شما از یک مربی مرد استفاده کنی؟ اصلا استعدادشو داری، گفتی کسب مقام دوم آسیا رو داشتی درسته؟ به غیر از دوم آسیا چه مقام هایی داشتی؟
ج: من مقام آوردم، انتخاب شدم برای یه آسیایی دیگه، جهانیمو هزینه نداشتم که برم، که اون هم یه افسردگی شدید گرفتم.
س: گفتی هزینه ها رو خودت باید تامین بکنی؟
ج: همشو خودم دادم.
س: چقدر هزینه براتون داره هر رفت و آمدت؟
ج: اون آسیایی که نزدیک ۵ تومن شد، به هر حال جهانی بیشتره.
س: چرا خب فدراسیون ازت حمایت نکرد که بری مسابقات جهانی؟
ج: خب الآن بیشتر ورزشکارها خودشون هزینه می کنن، البته برا اسپانسر بهشونم گفتیم، صحبت هم کردیم اما نشد، قول می دادن ولی عملی نمی کردن دقیقه نودی عملی نمی کردن.
س: پس شما پیشرفت و توسعه ی خودت رو در ورزش حمایت از سمت مسئولینت می دونی، درسته؟
ج: آره. به هر حال خودم خیلی تلاش می کنم ولی انتظار هم دارم اونا واقعا پشتم باشن.
س: چه رتبه هایی را کسب کرده بودی می شه لطفا بگید؟
ج: اول استانی، اول کشوری، دوم آسیایی، گفتم که دوبار هم برای تیم ملی مسابقه دادم، چون اردومون دیر بود دیر بهمون می گفتن، دیگه موفق نبودیم.
س: به عنوان یک زن از اینکه هم ورزش می کنی هم درس می خونی توی جامعه چی طوری بهت نگاه می کنن؟
ج: خیلی خوبه به ظاهر.
س: در باطن چی؟
ج: نمی دونم واسه اینکه ندیدیم کسی کمکی کنه، به ظاهر تو خوبی!
س: چون زنی؟ یا اینکه چون می تونی بهتر باشی و به قول معروف حالا جنسیتت را کنار بزاری می تونی بهتر باشی ولی چون زنی این چیزا برات سخته.
ج: تقریبا، شاید.
س: تا حالا فکر کردی که بشی شورای یک شهر، مثلا بری توی روستاتون به عنوان شورا، تا حالا بهش فکر کردی؟
ج: آره، که یک مدیر خوب باشم.
س: این مدیر خوب بودن از نظر تو چیه؟
ج: به هر حال کسی که یعنی یک مدیریت داشته باشم، نمیزاشتم کسی مشکلات منو داشته باشه، مثلا یکی از دوستام که تو روستاست حتی توان اینو نداره در حدی که من می رفتم توی شهری که نیم ساعت راه بود، توان کرایشو نداشت میتونستم اونو کاری کنم بره باشگاه، در این حد.
س: سال چندم دانشگاهی؟
ج: سال آخرم.
س: به عنوان کسی که فارغ التحصیل رشته ی ورزشه و می تونه یک مدیر خوب هم باشه، فکر می کنی که اگر یک مدیر بشی می تونی تغییراتی ایجاد بکنی؟
ج: خیلی.
س: خب چرا این استارت را نمی زنی؟
ج: خب موقعی که من خودم نصفه کاره موندم چه جوری باید برم آموزش بدم و بگم؟
س: این باید از یه جایی شروع بشه، ببیند شما به عنوان کسی که این راه و رفته و این سختی ها رو چشیده، الآن می دونی مثلا کسی که پشت سر شماست اگر بخواد جا پای شما بزاره و بیاد جلو همون مشکلاتی که شما داری رو تجربه می کنه، تجربه ی شما برای نفر پشت سریت چه ارمغانی داره؟ یعنی به عنوان کسی که این راهو رفته چطور می تونی به اون کمک کنی؟ اصلا تا حالا بهش فکر کردی؟
ج: بعضی مواقع بله، ولی به نظر من خوبه که تجربه مو مثلا بگم و کمکشون کنم.
س: این راهو بهش فکر کردی؟
ج: راستش زیاد بهش فکر نکردم ولی خیلی خوبه.
س: به عنوان یک کیک بوکسینگ کار که شما می تونی برگردی مثلا به شهر خودت، به روستای خودت یا حالا همین جا توی کرماشان شروع بکنی به کار کردن به عنوان یک مربی، تا حالا فکر کردی که یک مربی باشی؟
ج: آره، فکر کردم.
س: فکر کن که یک مدیر زنی و رفتی توی شورای شهر یا حتی رفتی توی شورای روستاتون، یک مدیر زنی، مربی هم هستی و این کار از دستت بر میاد، چه آینده ای برای خودت متصور میشی؟
ج: آینده ی خوبی هم برای خودم و هم برای بچه ها.
س: به نظرت میشه خلقش کرد؟
ج: خیلی (با خنده و خوشحالی) جالبه، فکر می کنم خیلی خوش آینده.
آذر طاهرآبادی – مدیر مسئول