ریگا کوردستان – سرویس فرهنگی
افسانەی گرگ و میش ۱
-از افسانەهای کوردهای کرمانج
“خلاصەی افسانە”
-گردآوری: رودنکو
پژوهشگر شرقشناس روسی
ـمقدمە
در این مقالە روایت کوردهای کرمانج تورکیە و شمال ایران، با روایت ایل کورد “کوردەلی” در جنوب استان ایلام کە بە “صفحەی کورد” از آن نام بردە شدە و همانند استان ایلام، خاستگاە کوردهای فەیلی، شامل دو گروە عمدەی کوردەکارە “کورد شبانکارە” در شمال استان ایلام و شرق عراق ، و ایل کورد “کوردەلی” کە دارای نیای کرمانجی است، با هم مقایسە شدە است.
مهندس مصطفی بیگی، شاعر، روزنامەنگار و فعال فرهنگی کورد فەیلی ایلامی، متخلص بە “رودوس فەیلی” این پژوهش را انجام دادە است.
٭در ابتدا خلاصەی روایت رودنکو،
نقل شدە از کوردهای کرمانج، آوردە شدە است.
در روزی پاییزی میشی از گله دور ماند و در جنگل گم شد.
در درهای، گوشهٔ دنجی را جست و در آنجا زندگی میکرد.
در بهاران برهای به دنیا آورد. و دیگر در جنگل تنها گردش نمیکرد و با برهاش بود. یک بار که در مرغزاری سرگرم چرا بودند، گرگی از میان بیشهای بیرون جست و به ایشان بانگ زد:
– کی به شما اجازه داد که در محدودەی من اینجوری بیبند و بار آمد و شد کنید؟ میش، لابهکنان گفت:
– پناه به خدا، من تمام زمستان اینجا بودم، هرگز یک گرگ هم ندیدەام، چطور شد که ناگهان اینجا خاک تو شد؟
گرگ گفت :
– گواهاتی دارم که شهادت دهند اینجا ملک من است !
میش پرسید: گواهت کیست؟
– گرگ : روباه.
– میش: خوب، بیاورش، تا ببینیم حرفهایت را تصدیق میکند یا نه!
گرگ دوان دوان پی روباه رفت و میش نیز رفت تا حکمی پیدا کند.
به سگ برخورد و از او خواهش کرد:
– گرگ ناراحتم کرده و ولم نمیکند و در پی بهانه میگردد که بچهام را بخورد
و میگوید: «چطور جرئت کردهای در خاک من بی بند و بار آمد و شد میکنید؟
روباه را به گواهی خواسته. دستم به دامنت، کمکم کن، بگو ببینم چکار کنم؟”
سگ جواب داد:
– با من بیا !
به آن مرغزاری که گرگ بود، رسیدند. سگ به میش گفت:
– من پشت این درختچه ها پنهان می شوم، وتو به گرگ بگو که نه حرف او را باور میکنی نه حرف روباه را، مگر اینکه به اجاق تو سوگند یاد کنند.۰ و بگو این درختچهها را اجاق خود قرار دادهای، آن وقت به نزدیک درختچهها میآیند و همین که خواستند سوگند یاد کنند من غافلگیر و خفهشان میکنم.
گرگ و روباه پیدا شدند، و گرگ گفت:
– خوب این هم شاهد من!
روباهه گفت:
– بلی، اینجا ملک گرگ است
میشں جواب داد:
— حرف ترا باور نمی کنم، آن بیشه را میبینی؟ آنجا اجاق من است، برو و بە اجاق من سوگند یاد کن تا باور کنم و برهام را به تو بدهم.
روباه به محض اینکه به بیشه نزدیک شد، برق چشمان سگ را دید و متوجه خاطر شد و گفت:
– نه، نه، اجاق تو مقدس است و من جرئت نمی کنم به آن سوگند دروغ یاد کنم. من رفتم، خودتان هرجوری میدانید باهم کنار بیاید!
میش رو به گرگ کرده گفت:
– می بینی؟ اینجا، به هیچگونه، ملک و خاک تو نیست. روباه هم نخواست به اجاق من قسم بخورد.
گرگ جواب داد:
– روباه ترسو است. حالا خودم می آیم و به اجاق تو سوگند میخورم.
گرگه همین که نزدیک گیشه شد سگه بیرون جست و به او حمله کرد و دندانها
(درمیان کردان اجاق خاندان مقدس است و سوگند دروغ گناه بزرگی است)
را در بیخ گلویش فرو برد. گرگه خرخر کنان گفت: – آره، درست است ، درست است! اجاقت مقدس است و اینجا هم خاک و ملک من نیست، و این حرفها را از خودم ساختم و بهانه کردم تا برهات را بخورم!
سگ او را رها کرد و گرگه به زحمت پا از آن مهلکه بیرون کشید، و سگ، میش و برهاش را به خانه، نزد صاحبش بازگرداند.
٭توضیح
افسانەهای کوردی، بە عنوان یک میراث کهن، در همەی زاگرس و با اندک تفاوتهایی هنوز هم بە یادگار ماندەاند.
همین داستان، در میان کوردهای فەیلی بە همین شکل روایت میشود و تفاوت جزیی آن در این است کە بە جای میش و برە، بز و بزغالە، قهرمان این داستانند و از سویی دیگر، بز بە جای اینکە، بوتەای را بە عنوان اجاق خود معرفی بکند، یک اجاق را معرفی میکند.
اجاق کە در کوردی بە آن “کوانگ، کوانە، کۆونە، تەش و کۆونە، کوچکانگ، وجاخ، تەژگا” میگویند.
و بز “بزن” از روباە “رووی، رووا” میخواهد کە سە بار از روی اجاق بپرد و پس از هر بار پریدن، قسم یاد بکند کە اینجا “ملک خودشان” است، روباە یکبار کە میپرد، در حین پریدن، برق چشمان سگ گلە “گەماڵ” را میبیند و ترس برش میدارد کە بە عقوبت قسم دروغ خوردن، سگ او را بدرد، و قسم نمیخورد و پا بە فرار میگذارد.
جملەای کە بز، از روباە و گر، میخواهد بە عنوان سوگند، از آن یاد کنند، بە صورت زیر ادا میشود:
٭در گویش کوردی فەیلی، لهجەی کوردەکارە یا شمالی استان،داستان، چنین روایت میشود:
وەی “کوچگە کوانە” ، زێد ِ خوەمانە
-یعنی:
سوگند بە این اجاق سنگی، اینجا زادگاە و سرزمین خود ماست.
٭بیان روایت بە گویش کوردی فەیلی، لهجەی کوردەلی ، ایل کورد پهلە، در جنوب استان ایلام:
ڤ ئی تەش و کۆونە، زێدِ خوەموونە
-یعنی:
بە این آتش و اجاق قسم، کە اینجا سرزمین پدری شماست.
روباە کە از روی آتش میپرد، و برق چشمان سگ گله را میبیند؛ “خوەمانە، خوەموونە= ما است” را بە “خوەتانە، خوەتوونە” عوض کردە و سوگند درست را ادا میکند و جرات نمیکند دروغ بگوید و اذعان میکند کە
قسم بە این آتش و آتشدان، اینجا سرزمین شماست
و در میرود.
٭نکتە:
اجاق، و آتش، همانگونە کە رودنکو هم اشارە کردە، در نزد همەی کوردها، تقدس دارد و البتە این تقدس، در نزد همەی ایرانیان نیز بودە کە یادآور کشف آتش توسط ایرانیان است، کە در شاهنامە هم بە آن اشارە شدە است.
کوردها، هنوز هم هیج آتش روشنی را با آب خاموش نمیکنند و آن را بە نوعی، مکروە میدانند، بلکە آتش را با خاک خاموش میکنند.
این نکتە از آیین کهن زرتشتی و مانوی، در میان کوردها، بە یادگار ماندە است.
پروفسور علیزادە از دانشگاە باستانشناسی شیکاگو، بر این باور است کە آتش، در تپەی باستانی ” چیاآهوان ” دشت مهران کە سرشار از سنگ چخماق بودە، پیدایش یافتە، و بز، نیز بە گواە اغلب باستانشناسان، برای اولین بار در زاگرس اهلی شدە، و بر روی اغلب سفالهای ایلامی، بە ویژە در تپەهای باستانی دشتهای دهلران و موسیان، از صفحەی تاریخی کورد ایلام، بز و انسان و گندم، بە صورت سە موتیف پرتکرار بە کار رفتەاند.
٭٭دیگر نکتەی قابل تامل، سە بار سوگند یاد کردن است کە یادآور عدد سە مقدس در نزد زرتشتیان میباشد و اشارەای است بە سە عمل نیک کە نیکوکاری نشات گرفتە از خلاصەی آیین ایرانی زرتشت، یعنی
” پندارنیک ، گفتارنیک ، کردارنیک ”
هنوز هم طایفەی زەڕووش “زرگوش” از ایل کورد یا کوردەلی ، واقع در اقلیم موسوم بە “صفحەی کورد” در جنوب استان ایلام کە بە کوردهای پهلەیی یا فهلەوی یا فەیلی “فَیلی” منسوب میباشند، نام این طایفە را برگرفتە از نام “زرتشت” پیامبر ایرانی میدانند و نیاکان خود را از مغان زرتشتی غرب ایران.
در شعر فولکلور کوردی، بە انحای مختلف بە تاکید بر سە بار قسم یاد کردن، اشارە شدە ، بە بیت زیر توجە کنید:
سێ جار وەی مانگە، خەرمانەی داگە
هێمان مەیلەگەت، وە کەس نەدامە
-معنی:
سە بار سوگند بە این ماە کە چنین میدرخشد
کە هنوز هم من میل تو را فراموش نکردە و بە کس دیگری دل نبستەام.
٭کوردی فەیلی، بازماندەی کوردی فهلەوی یا پهلەوانی ” پهلەوەنی، پهلەوندی ” است کە در اثر امتزاج با عمدەی ایلات کرمانج “ایل کورد جنوب استان موسوم بە کوردەلی” و ملکشاهی، بە شکل کنونی تغییر یافتە و شامل دو گروە عمدەی لهجەای ” کوردەکارە ، یا: ئەڕا ئەڕا” و “کوردەلی، یا: وەرچە ڤەرچە” میباشد.
کوردەلی، نام قومی بزرگ از ایلات کورد کرمانج سوریە است و “ملکشی چمزگ” کە نام یکی از ایلات کوردهای کرمانج تورکیە است و در ایلام بە شکل ” ملکشاهی چمزی” تکرار شدە، نیز یادآور علل همسانی گویشی، واژەگانی و افسانەها در میان کوردهاست کە بە علت شیوەی زندگی کوچنشینی و یا بە مصلحت دولتهای مرکزی بە ویژە صفویە و زندیە و حتی قاجاریە، بە نوارهای مرزی ایران کوچ کردە و در قبال دریافت املاک مرغوب فرمانداری مرزها، حفظ امنیت ملی و یکپارچەگی ایران را بر عهدە گرفتەاند.