یکی از برجستهترین و مهمترین ویژگیهای تمدن ایرانی ـ اسلامی، پویایی و زایایی و سیرِ رو به رشد و تکامل آن است که این خصیصه ذاتی، از ساختار و نحوه شکلگیری این اَبُرمجموعه فرهنگی نشأت می گیرد. این ساختار، متشکل است از زیرمجموعههای فرهنگیِ اقوام ایرانی که در سیری درازآهنگ، با تکیه بر انتخابی آگاهانه و روندی وحدتآفرین، به همبستگی و انسجام رسیدهاند و با پشتوانهای از وحدت تاریخی و استقلال و تمامیت ارضی، تمدنی گسترده و پربار و درخشان بنا نهادهاند.
ریگا کوردستان ؛ در ادامه این مقاله آمده است: از این رو، پژوهشهای ایرانشناسی و مطالعه در زمینه میراث فرهنگی ایرانیان، زمانی به طور کامل محقق و میسور خواهد گردید که عناصر ساختاری و نیز سرچشمهها و بْنمایههای این تمدن گرانمایه و دیرپا، که همانا زیرمجموعههای فرهنگی اقوام ایرانی است، شناخته شوند و مورد پژوهش قرار گیرند. بر پایه یافتههای مطالعات تطبیقی در زبانهای ایرانی، قرابت و شباهت و اشتراکهای این زبانها مشهود و انکارناپذیر است، و مهمتر آنکه، خویشاوندی این زبانها، بیانگر یک همبستگی تاریخی در میان اقوام ایرانی است. در نتیجه، شناخت متقابل اقوام ایرانی از طریق مطالعه ویژگیهای فرهنگی یکدیگر و یافتن اشتراکهای فرهنگی بین آنها، بهترین و طبیعیترین راه تحکیم علایق و پیوندهای ملی و تمدنی این اقوام است و نیز بنیادیترین کاری است که در جهت نیل به توسعه و تکامل فرهنگی جامعه ایرانی و شکوفایی تمدن ایرانی ـ اسلامی می توان تصور نمود.
در مقدمه این پژوهش، نگارنده با تأکید بر ضرورت مطالعات و بررسیهای تطبیقی در زمینه زبانها و لهجههای ایرانیِ رایج در گستره ایرانزمین، از دیدگاه مْرفولُژی به مطالعه مفردات «زبان تالشی» و «زبان کُردی» پرداخته، و سپس از منظر سینتاکسی (نحوی) به برخی از وجوه قرابت و تشابه آنها اشاره نموده؛ و در فرجام سخن، خویشاوندی این زبانهای ایرانی را مورد تأکید قرار داده است.
بر اساس این پژوهش، مجموعه زبانهای کناره دریای خزر (مازندانی، گیلکی، تاتی و تالشی) و به ویژه «زبان تالشی»، با زبان کُردی همبسته و خویشاوند است. و نیز بنا به قراین و شواهدی غیرمستقیم در این زمینه، می توان چنین حدس زد که به احتمال زیاد ممکن است این مجموعه زبانی، بازمانده و شیوه تحولیافته «زبان باستانی مادی» باشد.
مطالعات تطبیقی زبانها و گویشهای ایرانی
مطالعات ایرانشناسی در سده اخیر با تلاش شرقشناسان و پژوهشگران اروپایی دوره پرجاذبه و پرباری را پشت سر نهاده است. این تلاشها با هر انگیزهای صورت پذیرفته باشد، غالباً متضمن دستاودهای چشمگیر و ارزشمند بوده است. بر پایه این پژوهشها، پیشینه تاریخی و شاکله میراث فرهنگی ایرانزمین، تا حد قابل قبولی مورد شناسایی واقع شده، و ثبت و ضبط گردیده و مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفته است؛ اما این همه، در حدی نیست که از هر حیث قابل اتکا باشد و مورد استناد قرار گیرد. چه بسیار مفاهیم و موضوعهای ناسفته و ناگفتهای هماکنون در عرصههای فرهنگی جامعه ما مطرح است که به شناختی اساسی و ساختاری و خودنگرانه از زیرمجموعههای فرهنگی اقوام پدیدآورنده ابرتمدن ایرانی ـ اسلامی نیاز دارد و این شناخت، هرگز برای ایرانشناسان غیر ایرانی مطرح و مورد توجه نبوده است. لذا، هرچند شناخت بروننگرانه با شناختی که از بیرون جامعه ایرانی برای علاقمندان و پژوهشگران فرهنگ ایرانزمین حاصل می شود، بسیار مغتنم و آموزنده و شایان سپاسگزاری است. اما طبیعیترین و بهترین شناخت و مفیدترینِ آن، شناختی است که پس از کوشش آگاهانه برای نیل به خودشناسی حاصل گردد. در این زمنیه، آنچه برای هر ایرانی، در داخل یا خارج از قلمرو جغرافیای سیاسی کشور ایران، همواره مطرح و مورد توجه و عنایت بوده است، همانا دستیابی به هویتی فرهنگی است که از برآیند شناخت متقابل اقوام ایرانی نشأت گرفته باشد. البته این برآیند در مورد اقوام ایرانیِ پدیدآورنده کشور ایران از اهمیتی به مراتب بالاتر برخوردار است؛ زیرا شناختی است هویتبخش که احراز هویت ملی ایرانی را در پی دارد.
اما ایرانشناسی، بدون شناخت واقعی مجموعههای فرهنگی اقوام ایرانی، چگونه ممکن خواهد شد؟ بدون شناختن روابط، علقهها و اشتراکهای فرهنگی ملت ایران، چسان می توان ساختار تمدن ایرانی ـ اسلامی را بازشناخت؟ آیا می شود از تکامل فرهنگی و توسعه همهجانبه در محدوده تمدن ایرانی ـ اسلامی دم زد، اما از شناخت متقابل اقوام پدیدآورنده این تمدن سخن به میان نیاورد؟ پاسخ در همه این موارد، روشن است و چه پاسخی روشنتر از نص صریح قرآن کریم که یکی از مقدسترین اهداف آفرینش انسان و خلقت شعوب و قبایل را «شناخت متقابل انسانها» مقرر فرموده است. بر همین مبنا، بهترین راه تکامل فرهنگی در کشور ما، شناخت اقوام، مطالعه و بررسی و پژوهش درباره ویژگیهای فرهنگی آنان است.
یکی از ویژگیهای اقوام ایرانی، شیوه خاص تکلم آنهاست. نتایخ حاصل از پژوهشهای فرهنگی اقوام ایرانی، از مواردی است که بر اساس آن می توان به طور مستند و مستدل، به نتیجهای مبتنی بر خویشاوندی و پیوند تاریخی و دیرینه میان این اقوام صحه نهاد. هم از این رو، اشتراک و همبستگی زبانی در میان خانواده «زبانهای ایرانی» یکی از مهمترین عناصر اَبُرمجموعه تمدن ایرانی ـ اسلامی است.
مطالعات و بررسیهای تطبیقی در زمینه زبانها و لهجههای ایرانی رایج در گستره ایرانزمین، از چند منظر دارای فایده و شایان توجه و تعمق است.
نخست آنکه، از دیدگاه زبانشناسی، در نتیجه این پژوهشها مجموعهای از اصول و قواعد حاکم بر تطور زبانها و گویشها بر ما مکشوف می گردد و افقهای نوین و وسیعتری در بررسی زبانهای ایرانی در برابر ما گشوده می شود. لذا، شناسایی مجموعه این زبانهای قومی در شناخت کامل شاکله زبانها و گویشهای ایرانی و اصول و قوانین زبانشناسی مترتب بر آن، نقش بسزایی دارد و بسیاری از نقاط کور و زوایای ناشناخته هریک از این زبانها، به کمک سایر زبانها و گویشهای همبسته و همریشه و خویشاوندٍ آن روشن می گردد.
دو دیگر آنکه، از مطالعات تطبیقی زبانها و گویشهای ایرانی چنین بر می آید که همریشگی و قرابت بین آنها از وحدت تاریخی و همبستگی درازآهنگ اقوام ایرانی نشأت می گیرد. لذا، این خویشاوندی و اشتراک زبانی از روند درازدامن شناخت متقابل اقوام و تأثیرپذیری و دیگر تعاملهای فرهنگی میان آنها حکایت دارد. در نتیجه. به منظور تداوم بخشیدن به این روند توسعه و تکامل، لازم است که اقوام ایرانی همبستگی خویش را در تمامی عرصههای فرهنگی حفظ نمایند و مشترکهای فرهنگی خویش را پاس بدارند.
سه دیگر آنکه، پرداختن به موضوع زبانهای ایرانی، به هیچ روی ناقض وحدت فرهنگی اقوام ایرانی نیست و این گونه مطالعات فرهنگی، نه تنها بر همبستگی ملی اقوام می افزاید، بلکه در عرصه تکوین و تکامل زبان ملی و رسمی ایرانیان ـ فارسی ـ نقشی بنیادین و حیاتی بر عهده دارد. هم ازینروست که احیا و اشاعه زبانهای ایرانی در تحکیم و تشیید مبانی تمامیت فرهنگی ایران حایز کمال اهمیت است.
نگارنده این سطور، به سهم خویش، در جهت تحقق اهداف فرهنگی یادشده و به منظور مطالعه فرهنگ و زبان اقوام کناره دریای خزر، و به ویژه تالشیان، در سال ۱۳۷۱ خورشیدی به سفر و تحقیق میدانی مبادرت نموده است.
مقاله حاضر، کوششی است برای نمایاندن همریشگی و خویشاوندی زبان تالشی با گویشهای زبان کُردی.
بخش اول / زبانهای ایرانی
عنوان «زبانهای ایرانی» به مجموعهای از زبانهای همریشه و همبسته شرقی، از خانواده زبانهای هند و اروپایی[۱] اطلاق می شود که از دیرینه روزگاران در میان اقوام پدیدآورنده ابرمجموعه فرهنگی ایرانی بر سر زبانهاست. بخشی از مجموعه زبانهای ایرانی، به مجموعه زبانهای خاموش پیوستهاند و اکنون جز نامی و واژگانی بر کتیبهها و الواح و سفالینهها، مستقیماً نشانی از آنها در تداول و تکلم امروزی بر جای نیست، مانند: زبان «پارسی باستان». بخش دیگری از زبانهای ایرانی که به زبانهای خاموش پیوستهاند، با این که در روزگار پیش از اسلام و حتی چندین سده پس از اسلام، در گستره پهناوری از ایرانزمین متداول بوده و ادبیات مکتوب و غنی و شکوفایی از آنها به سامان آمده است، اما پس از طلوع اسلام به تدریج از رونق افتاده و رو به رکود و خموشی نهاده و هم اکنون به کلی متروک گشته است. بهترین نمونه این بخش، زبان پهلوی با دو گونه «پهلوانیک» و «پارسیک» است. اما بخش تحولیافته زبانهای ایرانی که هماکنون زنده و متداول و بر سر زبانهاست، در روندی درازآهنگ با گذشتن از سدهها و پشت سر نهادن تطورات نحوی و تغییرات صرفی، ادبیات گرانمایه و گستردهای از دامان آن سر برآورده است. این بخش مشتمل است بر: زبان فارسی، زبان کردی، زبان پشتو و ..
نیز برخی از زیرمجموعههای این مجموعه زبانی، بنا به دلایل تاریخی و جغرافیایی، مجال گسترش و شکوفایی نیافتهاند و در منطقهای محدود از فلات ایران، در میان اقوام و طوایف ایرانی متداولند و غالباً ادبیات شفاهی پرباری را نیز به وجود آوردهاند. نمونه این دسته از زبانهای زنده ایرانی، مجموعه گویشهای حاشیه دریای خزر و مشرق آذربایجان ایران است که در گستره وسیعی از شمال ایران متداول و بر سر زبانهاست، از قبیل: مازندرانی (طبری/ تبری)، گیلکی، تاتی و تالشی.
از میان مجموعه زبانهای ایرانی، زبان فارسیِ دَری بنا به دلایلی، از گستردگی و غنای چشمگیری برخوردار گردیده است. یکی از علل این فراگیری، رسمیت یافتن این زبان است در ادوار مختلف تاریخ ایران. چنانکه پارسی باستان در عهد هخامنشیان و پارسی میانه در عهد اشکانیان و فارسی دَری از دوره اسلامی به بعد، زبان رسمی قلمرو سیاسی ایرانزمین بوده است. اما مهمترین علت تداوم و انتشار و اعتبار و حسن استقبال گویندگان این زبان را در عاملی دیگر، بجز رسمیت آن، می باید جستجو نمود؛ زیرا رسمیت یک زبان که رگههایی از آمریت سیاسی و اجبار عمومی را در خود نهفته دارد، دلیل محبوبیت و جذابیت و تکامل و استغنای آن زبان نیست و هرگز نخواهد بود. لذا به اعتقاد این حقیر، در مورد زبان فارسی، عامل اصلی پویایی و مانایی و زایایی و گسترش این زبان را در عنصر هویتبخشی این زبان به اقوام ایرانی و پیدایش ملت ایران و تشکیل اَبٌرمجموعه تمدن ایرانی ـ اسلامی، می باید بازیافت. زیرا اقوام ایرانی با میل و رغبت تمام، در کمال آزادی و اختیار، این زبان را به عنوان «زبان ملی» خویش انتخاب نمودهاند و سدهها در راه رشد دادن و شکوفا نمودن آن تلاش کردهاند و زبانی «فراقومی» پدید آوردهاند که انسجامدهنده هویت ملی و تمدنی آنهاست. در این زمینه، نکتهای که همواره می باید به خاطر داشت، آن است که ویژگی زایایی و پویایی زبان فارسی هم، از همین جا نشأت می گیرد و حلاوت و دلنشینی زبان فارسی، برآمده از هنر همه ایرانیان در طول قرون و اعصار گذشته است. اگر فارسی شکر است، به آن دلیل است که این شیرینی را از ریشههای خود، که همان زبانهای شیرین و دلنشین اقوام ایرانی است، جذب و دریافت نموده است که البته با بررسی مجموعه زبانها و گویشهای ایرانی، این حقیقت بر هر محقق منصفی به روشنی آشکار می گردد.
تاریخ زبانهای ایرانی از منظر تحول و تطور و تکامل، بر اساس نوع تقسیمبندی مدرسی (کلاسیک) در منابع معتبر زبانشناسی، به سه دوره مشخص قابل تفکیک و تمایز است:
۱٫ دوره باستان: از کهنترین ادوار تاریخی تا پایان انقراض هخامنشیان، مشتمل بر زبانهای مادی، سُکایی، پارسی باستان] [۲، اوستایی و دیگر زبانهای خاموش این دوره.
۲٫ دوره میانه: از آغاز سلسله اشکانیان تا ظهور اسلام؛ مشتمل بر زبانهایی همچون: پهلوی ] [۳ که زبان رسمی نواحی مرکزی و غربی ایران بوده است و به دو گویش شمالی (پهلوانیک) و جنوبی (پارسیک) تقسیم می شود؛ پارسی میانه (پارسی)] [۴، سْغدی [ ۵]، خوارزمی ] ۶ [، خُتنی [۷] .
۳٫ دوره نوین: از ظهور اسلام به بعد؛ مشتمل بر زبانهای فارسی دَری؛ تاجیکی؛ دَری افغانی؛ کُردی؛ مازندرانی (طبری/ تبری)؛ گیلکی؛ تاتی؛ تالشی؛ لُری و بختیاری؛ بلوچی؛ پشتو (پختو)؛ آسی؛ وخی (و نیز دیگر زبانهای پامیر) و سْغدی جدید.
زبان مادی
این زبان از روزگاران قدیم تا اوایل هزاره قبل از میلاد و به ویژه در حوالی ۶۱۰ ق. م. ـ تاریخ انقراض دولت آشور به دست ماد ـ به عنوان شیوه تکلم مردم مغرب و مرکز ایران و به ویژه به عنوان زبان پادشاهان سلسله ماد در بخش وسیعی از فلات ایران و به طور عمده در امتداد سلسله کوههای زاگروس متداول و رایج بوده است. تنها منابع موجود و مستقیم از زبان مادی، چند واژه محدود است که توسط مورخان یونانی، ضمن بحث از قوم ماد، در متون تاریخی ثبت و ضبط گردیده است. نیز از این زبان، کلمهها و عبارتهایی چند در کتیبههای پادشاهان هخامنشی بر جای مانده است که زبانشناسان آنها را به عنوان شواهدی از زبان مادی تلقی می نمایند.
ساختار زبان مادی به احتمال قریب به یقین، از بنمایهای برگرفته از زبانهای آریاییان مهاجر به فلات ایران، تشکیل شده است. این زبان، علیرغم ادعای شگفتانگیز برخی از زبانشناسان مبنی بر فقدان مدارک و مستنداتی از این زبان، می باید در زبان کتیبههای هخامنشی بازیابی شود؛ زیرا غیر قابل باور است که شاهان هخامنشی به زبانی با مردم تحت انقیاد خود سخن رانده باشند که برای آنان ناآشنا و نامفهوم و غیر قابل درک باشد. شگفتآورتر آن است که بپذیریم زبان قومی چنان مقتدر و پیشرفته، به نسبت عصر خود، که نخستین دولت ایرانی را تشکیل داده و از بنیانگذاران کشور ایران بوده است، به یکباره با ظهور هخامنشیان از صفحه روزگار زدوده شده باشد. از طرفی، حتی یافت نشدن کتیبه یا لوح و یا نوشتهای از این زبان تاکنون، دلیل بر امحای نسبی یا کامل آن نیست و حفاریهای آینده باستانشناسان در قلمرو جغرافیایی دولت ماد، شایدصحت این نظر را به اثبات برساند.
بر اساس نظر برخی از شرقشناسان و زبانشناسان، به احتمال زیاد، زبان پارسی باستان چندان تفاوتی با زبان مادی نداشته و برای ساکنان مادستان قابل درک و فهم بوده است. بجز این، با امعان نظر به چند واژه مادی که به طور غیر مستقیم در منابع تاریخی یونانی ضبط گردیده، و نیز با توجه به کلمهها عبارتهای مادی که در کتیبههای پادشاهان هخامنشی بر جای مانده است، برخی از شرقشناسان بر آنند که از میان زبانهای زنده ایرانی، به احتمال فراوان، زبان کردی امروزی را می توان بازمانده و تغییر و تحولیافته زبان مادی دانست. البته تا زمانی که سنگنبشته، لوح و یا اثری از زبان مادی به دست نیاید، همه این اظهارنظرها در حد حدس و گمان و احتمال و نظریه، باقی خواهد ماند.
زبان اوستایی
بنا بر نظر جمعی از شرقشناسان و زبانشناسان، زبان اوستایی زبان مردم نواحی مشرق و شمال شرقی ایران[۱] و نیز زبان کتاب مقدس دینی زرتشتیان ـ اوستا ـ بوده است. این زبان در اواخر عهد ساسانی و احتمالاً در قرن ششم میلادی با خطی موسوم به «دین دبیره» ـ مأخوذ از خط پهلوی ـ نوشته شده است. از مقایسه زبان اوستایی با زبانهای نوین ایرانی، به ویژه زبان کردی و نیز زبانهای حاشیه دریای خزر، از جمله: زبان تالشی، چنین بر می آید که برخی از واژگان این زبانها آشکارا با واژگان اوستایی تشابه و قرابت دارد. حال با توجه به حدس علمی قرابت و همبستگی و همریشگی زبان مادی و اوستایی، می توان چنین نتیجه گرفت که «زبان کُردی» و نیز زبانهای کرانه دریای خزر ـ از جمله: «زبان تالشی» ـ بازمانده و شکل تحولیافته زبان مادی، و در واقع شاخهای از این زبان باستانی است.
زبان تالشی
زبان تالشی یکی از زبانهای ایرانی است که در ناحیه توالش، واقع در شمال استان گیلان و جنوب غربی دریای کاسپین، و نیز در جلگه لنکران و جمهوری آذربایجان، در میان قوم تالش رایج و متداول و بر سر زبانهاست. یکی از منابع زبانشناسی[۲] شمار گویندگان این زبان را ۱۵۰۰۰۰ نفر ذکر نموده است که از این رقم ۱۰۰۰۰۰ (این ارقام نادرست است اکنون به تحقیق روشن شده است که شمار تالشی زبانان بیش از یک میلیون و پانصد هزار نفر می باشد . برای آگاهی بیشتر رجوع شود به کتاب فرهنگ تطبیقی تالشی- تاتی – آذری تالیف علی عبدلی . تالشان )نفر در جمهوری آذربایجان به سر می برند. زبان تالشی از نظر تقسیمات زبانشناسی، به دسته زبانهای ایرانی شمال غربی تعلق دارد. این زبان از روزگاران کهن تا حوالی سده دهم هجری قمری در توالش و بخشی از ناحیه جمهوری فعلی آذربایجان رایج بوده است؛ هماکنون نیز زبان تالشی در مناطق یادشده، متداول و بر سر زبانهاست و با زبانهای کردی و تبری/ طبری (مازندرانی) و گیلکی و تاتی خویشاوندی دارد.
بخش دوم / بررسیهای مرفولژیک
در این بخش برای نشان دادن خویشاوندی میان زبان کردی و زبان تالشی، به بررسی تطبیقی واژگان این سه زبان می پردازیم.
نتایح بررسیهای مْرفولژیک
بررسی مرفولژیک یکصد و دو واژه تالشی، و معادل کردی آنها، نکاتی چند را شایان توجه می سازد:
۱٫ برخی از ضمایر فاعلی تالشی از قبیل: اَز (من)، تِ (تو)، اَمَ (ما)، در گویشهای مختلف زبان کردی نیز موجود است. برای نمونه:
q ضمیر «اَز»/ az ، به معنای «من»: در گویش کُردی اورامانی و گویش کُردی شمال.
q ضمیر «تَ»/ta ، به معنای «تو»: در کردی اورامانی و کردی شمال.
q ضمیر «اَم»/ am ، به معنای «ما»: در کردی شمال و به صورت «اِمَ» در کردی سورانی.
۲٫ جا به جایی و ابدال مصوتها در برخی از واژگان تالشی و معادل کردی آنها دیده می شود. برای نمونه:
q در تالشی «بُ لو بُرز»؛ در کُردی «بالا بُرز»: در اینجا مصوتū و o در تالشی، معادل مصوت ā در کردی می باشد.
۳٫ در زبانهای تالشی و کردی، حرف کانسونانت یا نیم ویل و/w در وسط و آخر کلمه به شیوه مشابهی تلفظ می گردد. برای نمونه:
q (وسط کلمه) در تالشی: «سَوز» به معنای سبز ، در کُردی نیز «سُوًز».
q (آخر کلمه) در تالشی: «شَوً» به معنای شب ، در کُردی نیز «شَوً».
۴٫ ساختار کلمههای مرکب در تالشی و کردی نیز نوعی مشابهت و قرابت نشان می دهند. برای نمونه:
q در تالشی: «بولُ بُرز»، در کردی «بالا بُرز».
q در تالشی: «دَیو کَنو» به معنای دریا کنار، در کردی «دریا کَنار».
سرانجام از بررسی مرفولژیک مفردات تالشی و کردی دو نتیجه حاصل می شود:
۱) زبانهای تالشی و کردی، از نظر مفردات، نوعی خویشاوندی و قرابت نشان می دهند، به ویژه در برخی از واژگان تالشی و معادل آنها در گویش اورامانی زبان کردی که قرابت بیشتری مشهود است.
۲) قرابت میان واژگان تالشی و معادل کردی آنها، در مورد گویشهای مختلف زبان کردی، از جمله: اورامانی، اردلانی (سنندجی)، مْکریانی و کردی شمال صدق می کند.
بخش سوم / بررسیهای سینتاکسی
در این بخش، به منظور یافتن و بررسی اشتراکهای سینتاکسی میان زبانهای تالشی و کردی، به ذکر نمونههایی چند می پردازیم:
q نمونه اول:
نمونهای از چهارینهها یا دوبیتیهای فولکلوری تالشی:
یاریم مٍنزِل دورِه، اَز شِ نیمُهشا
غم و دردِم وِرَه (وی یَ رَ) واتِ نیمُهشا
یاریم دورِه شَهرون، نامه یِ نِوِشتٍه
بَ مُ سٍوات نیه، حانْدٍ نیمُهشا
ترجمه به فارسی:
منزل یارم دور است، من نمی توانم بروم.
غم و دردم بسیار است، نمی توانم بگویم.
یارم از شهرهای دور نامهای نوشته،
مرا سواد خواندن نیست.
به کُردی:
یارم دووره مهنزله، ئهز (من) ناتوانم بچم.
غهم و دهردم فرهس، وتن ناتوانم/ ناتوانم بیژم (بلیم).
یارم له شاره دوورهکانهو نامهییکی نووسیوه،
سوادم نیه، خویندن ناتوانم/ ناتوانم بیخوینم.
q نمونه دوم:
هُزار و سیصد و بیست و یُکی کُ
خیًالْ دَوارْدِ، چِ مُنْ دلَ ک
خدْ تِ بَ مِ قٍسمُتْ بِکَر
ئٍمً شَوی روز بًکَمً اِشْتَه وَریکْ
ترجمه به فارسی:
در سال هزار و سیصد و بیست و یک،
خیال تو بر دل من گذر کرد (افتاد)،
خدا ترا قسمت (نصیب) من کند (ترا نصیب من سازد)،
تا شبی را با تو به روز آورم (با تو روز کنم).
به کردی:
له سالی ههزار و سی سهد و بیست و یهکدا،
خیالی تو کهوته دلی من،
خوداوهند تو بکاته قسمتی من،
تا شهوی له لای تو روژ ئهکهمهو.
q نمونه سوم:
دَرا دِلا ! یارِم مُمونْ بُری کُ
قَشَنگم ! بُ بِنِشْتْ چِ مُنً وَری کُ
بِرِنْ سُر بِنَم زِنگیر سُری ک
شیرینه جانِم بَ شُ (بُر شُ) اِشتٍ وَری کُ
ترجمه به فارسی:
بیا (از در درآی) یار من ! جلوی در نایست (توقف مکن).
قشنگ من بیا بنشین در بر من.
بیا سر بگذارم بر زانویت (تا) جان شیرینم برآید در بر تو.
به کردی:
وهره دلم ! مهمینه له بهر دهرگا.
قهشهنگم ! بو بنیش له بهرامبهر مندا.
وهره سهر دانیم له سهر زرانیت.
(تا) گیانی شیرینم دهری له لای تو.
q نمونه چهارم:
بِلبلٍم بُخاندی دارَ (دُسَ) بُشی کُ
اَسٍرًکْ کارَ ویبِ یاری چُشی کُ
اَتٍمً کِ پی یَ مِ تِ نُ میش چِ مٍن وَرْ
ئسًتَه سُیًلاو ویکُ چِ مٍن لَشی کُ
ترجمه به فارسی:
بلبل من می خواند بر سر درخت؛
اشک سرازیر می شود از چشم یار؛
آنگاه که تو را می خواستم نیامدی به برم؛
اکنون سیلاب بریز بر نعش من.
به کردی:
بولبولم ئهخوینی لهسهر دارهو؛
ئهسرین ئهررژی له چاو یارهو؛
ئهو کاته که توم ئهویست نههاتیه لام؛
ئیسه سیلاو برریژه به سهر لهشما.
q نمونه پنجم:
مٍبارَکْ با، مبارکْ با، مبارک
چُمُ تازَه وَیْو قَدُمِ مٍبارَک
مٍبارکْ با، هَمَینَ بواجَ ها
مٍبارکْ با، مٍبارکْ با، مٍبارک
ترجمه به فارسی:
مبارک باد، مبارک باد، مبارک
قدم تازه عروس مبارک باد
مبارک باد، همه این را بگویند:
مبارک باد، مبارک باد، مبارک.
به کردی:
موبارهک با (بی)، موبارهک (موارهک) با، موبارهک
چه (له) ئیمه قهدهم تازه وهوی موبارهک با (بی)؛
موبارهک با، ههموو (ههمی) ئینه بواچن (ئهمه بیژن/ بلین/ ببیژن):
موبارهک بی (موارهک با)، موبارهک با، موبارهک.
q نمونه ششم:
شٍمُ دَیُ کَنُ وینْدٍمِ چُرچی
یْوریم بُلُ بارزِ، زِلْفٍنِشْ قَمًچی
هارکَس یْورِکُ بَ مِ خَبُرً بُدْوِ (بُدُ)
سینَهپولی بُدْیًیًم بوزورَ خَرجی
ترجمه به فارسی:
رفتم به دریاکنار، دیدم دورهگردی؛
یارم بلند بالاست و زلفانش تابیده (مانند قمچی یا شلاق)؛
هرکس از یارم به من خبر بدهد؛
پول سینهپوشم را به او می دهم برای خرجی بازارش.
به کردی:
چوومه دهریاکهنار، دیم چهرچییهک؛
یارم بالابهرزه زولفهینی قهمچی؛
ههرکهس له یارم به من خهبهر بدا؛
پوولی سینهپوشهکهم پی ئهدهم بو خهرجیی بازارری.
نتبجهگیری
پس از بررسی سینتاکسی (نحوی) نمونههای یادشده بالا از فولکلور تالشی و معادل کُردی آنها، نتایجی چند قابل توجه و تأمل است:
۱٫ در مواردی، صرف افعال در تالشی و کُردی نوعی قرابت و تشابه ما بین آنها قابل ردیابی است، از جمله:
q در تالشی: «وی یَر» به معنی بسیار؛ در کُردی سنندجی (اَردلانی): فرهس/ فٍرُسْ.
q در تالشی: «بِکَرْ» به معنی بکند؛ در کُردی اورامانی: «بکهرو/ بِکَرُ».
q در تالشی: «بِکَمً» به معنی بکنم یا می کنم؛ در کُردی: «ئهکهم/ اَکَمً».
q در تالشی: «بِنِشْتْ» به معنی بنشین؛ در کُردی اورامانی: «بنیش».
q در تالشی: «بُرًشو» به معنی برآید؛ در کُردی اورامانی: «بهرشو/ بُرًشُ».
q در تالشی: «شٍمُ» به معنی رفتم؛ در کُردی اورامانی: «شیمه/ شیمُ».
q در تالشی: «وینْدٍمِ» به معنی دیدم؛ در کُردی اورامانی: «وینامْ» از مصدر «وینای» به معنای دیدن.
۲٫ ترتیب عناصر و اجزای جمله و ساختار نحوی در جملههای تالشی و کردی، در بسیاری از موارد قرابت و مشابهت و همریشگی نشان می دهد، برای نمونه:
q در تالشی: «غم و دردم وره» به معنی غم و دردم بسیار است؛ در کردی اردلانی (سنندجی): «غهم و دهردم فرهس»/ غَم و دَردِم فْرُسْ.
q در تالشی: «خداوند ت ب من قسمت بکرو» به معنی خداوند ترا نصیب من بسازد؛ در کردی اورامانی: «خواوهند ته به من قسمهت بکهرو»/ خُداوَنْ تَ بَ مٍنً قْسًمُت بًکَرْ.
q در تالشی: «شیمُ دَیو کَنو» به معنی رفتم به دریا کنار؛ در کُردی: «شیمه دهریاکهنار»/ شیمُ دَریا کَنار.
به طور خلاصه، از بررسی سینتاکسی (نحوی) جملههای تالشی و معادل کردی آنها، دو نتیجه حاصل می شود:
- ) جملههای تالشی و کردی گاهی از لحاظ صرف افعال قرابت و خویشاوندی دیرینه خود را حفظ نمودهاند و به ویژه تصریف افعال در کردی اورامانی قرابت بیشتری با معادل تالشی آن نشان می دهد.
۲) ساختار جملههای تالشی و کردی در سایر موارد از یکدیگر فاصله گرفته و هریک در مسیر تحولات ویژهای تطور یافتهاند.
فرجام سخن
مجموعه زبانهای کناره دریای خزر، و به ویژه تالشی، از زبانهای ایرانی به شمار می رود و از مفردات و عناصر و ساختاری مشخص برخوردار است. تالشی را می توان زبان نامید به اعتبار آنکه هرکس آن را از پیش فرا نگرفته باشد، به هنگام شنیدن مکالمه دو نفر تالشی زبان، گفتگوی آنان را نخواهد فهمید و با توجه به عقیده بسیاری از زبانشناسان مبنی بر آنکه هر زبانی نیازمند آموزش و یادگیری ویژه باشد، خود زبانی مستقل تلقی می گردد، لذا بر اساس همین مبنا، تالشی خود زبانی است مستقل.
تالشی و دیگر زبانهای حاشیه خزر به شاخه ایرانی زبانهای هند و اروپایی تعلق دارند و با سایر زبانهای ایرانی همچون اوستایی و کُردی قرابت و مشابهت نشان می دهند. نیز می توان نتیجه گرفت که این زبانها با زبان پارتی (پهلوی اشکانی) نیز خویشاوندند و به واسطه همین پیوندها و خویشاوندیها، از دیدگاه نظری و تئوری، می توان این زبانها را بقایای زبان مادی دانست. صحت این نظریه را دیاکونف شرقشناس شهیر و زبانشناس برجسته روسی نیز مورد تأیید قرار داده است. چنانکه وی در اثر مشهورش موسوم به «تاریخ ماد» می نویسد:
«هنوز در زمان حاضر هم تاتها و تالشیها و مازندرانیها به لهجههایی سخن می گویند که از بقایای زبان هند و اروپایی می باشد که در آغاز زبان مادهای شرقی بوده است. امتیاز ویژه این لهجهها، کهنگی و مهجوری اصوات می باشد که در بسیاری موارد با زبان فارسی تفاوت داشته و با مادی و پارتی و اوستایی مشابهت دارد»[۳].
نویسنده: دکتر سوران کردستانی
ارجاع ها
: [۱] زبانهای هند و اروپایی عبارتند از: ۱ ـ حتی ۲ ـ یونانی ۳ ـ آلبانی ۴ ـ ایتالیک ۵ ـ سلتی ۶ ـ ژرمنی ۷ ـ بالتی ۸ ـ اسلاوی ۹ ـ آریایی (ایرانی و هندی) ۱۰ ـ تخاری
: [۲] پارسی باستان: زبان مردم پارس و زبان رسمی کشور ایران در عهد هخامنشیان را گویند. مآخذ این زبان خاموش عبارت است از: کتیبههای شاهنشاهان هخامنشی که به خط میخی کندهکاری گردیده و مشتمل است بر ۵۰۰ لغت پارسی باستان. قدیمیترین کتیبه پارسی باستان متعلق است به «آریا رَمنه» پدر جد داریوش بزرگ (۶۱۰ ـ ۵۸۰ ق. م.) و جدیدترین کتیبهپارسی باستان مربوط است به اردشیر سوم (۳۵۸ـ ۳۳۸ ق. م.). اما مهمترین کتیبهای که به زبان پارسی باستان نوشته شده، کتیبهای است موسوم به «بُغٍستان» واقع در بیستون کرمانشاه که مربوط است به داریوش کبیر. علاوه بر کتیبههای مذکور، دو مأخذ دیگر از زبان پارسی باستان در دست است: نوشتههای مْهرها و سفالینهها و نیز کلمههایی که در متون مورخان یونانی به صورت تبدیل شده ضبط گردیده است.
[۳] : زبان پهلوی؛ این زبان به دو گویش تقسیم می شود:
۱٫ گویش شمالی یا پارتی یا پهلوی اشکانی یا پهلوانیک.
۲٫ گویش جنوبی یا پارسی میانه یا پارسیک: پهلوی اشکانی زبان قوم پارت از اقوام شمال شرقی ایران را گویند که در عهد اشکانیان رواج داشته است. مأخذ این زبان عبارت است از کتیبههای شاهان مقدم ساسانی؛ کتیبه کال جنگال در نزدیکی بیرجند؛ کتیبه شاهپور اول بر دیوار کعبه زرتشت در نقش رستم؛ کتیبه نرسی در پایکولی؛ کتیبه شاهپور اول در حاجی آباد پارس؛ و نیز کلمههایی پارتی برجای مانده در زبان ارمنی. دکتر محمد معین هیچیک از گویشهای موجود ایرانی را دنباله مستقیم زبان پارتی نمی داند.
[۴] : پارسی میانه (پارسیک) یا پهلوی جنوبی؛ این زبان شیوه میانه پارسی باستان و زبان رسمی ایران در دوره ساسانی بوده است. مآخذ این زبان عبارت است از:
۱ـ کتیبههای دوره ساسانی به خطی مقتبس از خط آرامی که از مهمترین آنها می توان به کتیبه شاهپور اول در کعبه زرتشت واقع در نقش رستم، اشاره نمود.
۲ـ نمونههای دیگر شیوه پارسی میانه عبارت است از: کتیبه «کرتیر» موبد ساسانی در کعبه زرتشت؛ کتیبه سر مشهد؛ کتیبه نقش رجب و کتیبه نرسی در پایکولی.
۳ـ کتابهای پهلوی مشتمل است بر کتابهای عمدتاً غیر دینی و آثار زرتشتی.
کتابهای پهلوی با مضمونهای دینی عبارتند از: دینکرد؛ مینوگ خرد؛ تفسیر پهلوی اجزای اوستا (زند)؛ ارداویرافنامه؛ نامههای منوچهر؛ مادیگان هزار داستان؛ داستان دینی و پندنامه آذرپاد مارسپندان؛
آثار پهلوی با مضمونهای عمدتاً غیر دینی عبارتند از: یادگار زریران؛ کارنامه اردشیر بابکان؛ درخت آسوریگ؛ مادیگان شترنگ؛ خسرو غبادان و ریذک.
: [۵] زبان سْغدی؛ زبان رایج درکشور باستانی سْغد را گویند که سمرقند و بخارا از مراکز آن بوده است. این زبان در عصر خود به عنوان زبان فراگیر آسیای مرکزی شناخته شده و تا چین نفوذ پیدا کرده است. مآخذ این زبان عبارتند از: مجموعه آثار مکشوفه اخیر در آسیای مرکزی و چین که مشتمل است بر آثار بودایی؛ آثار مانوی؛ آثار مسیحی؛ و آثار غیر دینی.
: [۶] خوارَزمی؛ زبان خوارزم باستان و واحههای مسیر سفلای رود جیحون در قرن هشتم هجری قمری بوده است.
: [۷] خُتَنی؛ این زبان سابقاً در سرزمین باستانی خُتَنً، واقع در جنوب شرقی کاشغَر، رایج بوده است
منابع و مآخذ
۱٫ دیاکونف، ا. م. : «تاریخ ماد»، ترجمه کریم کشاورز.
۲٫ خلف تبریزی، محمد بن حسین: «برهان قاطع». به اهتمام دکتر محمد معین.
۳٫ معین، محمد: «فرهنگ فارسی»، ج ۱، مقدمه.
۴٫ خانلری، پرویز: «تاریخ زبان فارسی»، ج ۱، نشر نو، تهران ۱۳۶۹٫
۵٫ عبدلی، علی: «فرهنگ تاتی و تالشی»؛ تهران ۱۳۶۳٫
۶٫ عبدلی، علی: «ترانههای شمال»، انتشارات قفنوس، تهران، بهار ۱۳۶۸٫
۷٫ کردستانی، سوران: «پژوهشی درباره زبانهای گیلکی، مازندرانی، تالشی و تاتی؛ به زبان کردی، ارومیه، ۱۳۷۱ شمسی.
۸٫ کردستانی، سوران: «زبان تالشی»، تحقیق میدانی برای سازمان میراث فرهنگی، مرداد ۱۳۷۱ شمسی.
۹٫ مصاحبه با دکتر سوران کردستانی، ویژهنامه ۴۲۳ هفتهنامه رصد مراغه، ۱۰/ ۹/ ۷۸
۱/ برخی از زبانشناسان خاستگاه زبان اوستایی را مغرب ایران می دانند و برای این نظریه نیز دلایلی ارایه می کنند.
۲/ «تاریخ زبان فارسی» اثر دکتر پرویز خانلری، ج ۱، ص ۲۹۸٫
۳/ ا. م. دیاکونف: «تاریخ ماد»، ترجمه کریم کشاورز.